دوچرخه سوار

گزارشهای یک رکابزن

دوچرخه سوار

گزارشهای یک رکابزن

دوچرخه سوار

سلام ...
خوش آمدید
این وبلاگ شامل نوشته های من که بیشتر درباره گزارش های دوچرخه سواری به نقاط مختلف ایران است، می باشد.
لطفا با نظرات خودتون در بهتر شدن وبلاگ من رو کمک کنید

آخرین نظرات

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوچرخه سواری قزوین به شمال» ثبت شده است

باز هم دوباره قسمت شد با دوچرخه بریم شمال اونم مسیری که سه سال پیش برای اولین بار از اون مسیر رفتیم شمال. البته پارسال هم در مسیر الموت به جنت رودبار رامسر قسمتی از این مسیر رو رکاب زده بودم ولی مسیر دره اشکور و جنت رودبار در اولین روستای بعد از گردنه (سپارده) از هم جدا میشوند.
 
روز اول
دوشنبه 5 خرداد 93


مسیر : قزوین – باراجین – زرشک – گردنه گدوک – بهرام آباد – رازمیان – هیر – ویار

مسیرمون رو از جاده باراجین به سمت گردنه گدوک شروع کردیم این مسیر تماما سربالا است که بعضی جاهاش شیبش تند میشه ولی قابل رکاب زدنه. این بار بدلایلی نتونستیم صبح زود استارت برنامه رو بزنیم و تا از قزوین خارج بشیم ساعت 9 صبح شد و سربالایی های مسیر رو زیر آفتاب رکاب زدیم (دانشگاه تا گردنه 20 کیلومتر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
مسیر باراجین به زرشک




گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
در راه گردنه گدوک


بعد از گردنه به سمت دره الموت سرازیر شدیم و از مناظر زیبا و سرپایینی های تند لذت میبردیم. سرپایینی ها در روستای بهرام آباد تمام شد و به سمت شهر رازمیان رکاب زدیم (گردنه تا رازمیان 30 کیلومتر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
مناظر دره الموت (غربی) بعد از گردنه



گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
کوههای پر از برف مابین منطقه الموت و مازندران


گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
روستای کامان


ناهار رو در رازمیان خوردیم و کمی استراحت کردیم و بعد ازظهر به سمت روستاهای هیر و ویار حرکت کردیم مسیر رازمیان به هیرسربالایی هایی با شیب مثبت زیادی داره بخصوص در چند کیلومتر اول مسیر که واقعا رکاب زدنش خیلی سخته !



گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
سربالایی های ابتدای جاده هیر


نزدیک روستای هیر استخوانهای یه خر بدبخت رو دیدیم که گوشتهاش به طور کامل، احتمالا توسط حیوانات گوشت خوار خورده شده بود!! و از اونجایی هم که نزدیک غروب بود و من هم یاد حرفهای پارسال محیط بان الموتی که در مسیر دیده بودمش افتادم که میگفت: این منطقه پلنگ داره و تا الان چند بار به دام های روستایی ها حمله کردن و منطقه الموت بخصوص ارتفاعاتش هم که خرس زیاد داره! ما هم ترسیدیم و زود گازش رو گرفتیم تا به روستای مقصد امشبمون که آخرین روستای استان قزوین در این مسیر یعنی ویار برسیم.

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

دم غروب بود که به روستای ویار رسیدیم و شب رو در امامزاده روستا گذروندیم. امامزاده رختخواب و دستشویی و چشمه آب داره. با توجه به کوهستانی بودن روستای ویار شب هوا خیلی سرد شده بود بطوری که هر کدوممون دو تا پتو روی خودمون انداخته بودیم!! (رازمیان تا ویار 17 کیلومتر)

روز دوم
سه شنبه 6 خرداد 93

مسیر : ویار – شنگل رود - کلیج دره – گردنه گونه کوه – سپارده - لوشکان

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
امامزاده روستای ویار


این بار هم اشتباه کردیم! و دیر از خواب بلند شدیم و تا وسایلمون رو جمع کنیم و صبحانه بخوریم ساعت 9 صبح شد و از اینجا به بعد سربالایی های آفرود و خاکی مابین استان قزوین و استان مازندران وگیلان رو پیش رومون داشتیم و باید تا گردنه 2800 متری رکاب میزدیم. مسیر بعد روستای ویار با سربالایی های تند و خاکی شروع میشه. و در دل کوه پیچ میخوره و ارتفاع میگیره.

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
یکی از گوسفند سراهای مسیر ویار به گردنه گونه کوه


گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
در مسیر گردنه گونه کوه



گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
بوته های ریواس



در میانه راه گردنه به منطقه ای برخوردیم که پر از بوته های ریواس بود. ما هم یک ساعتی اونجا استراحت کردیم و دلی از عزا در آوردیم و تا میتونیستیم ریواس خوردیم. البته تو این فصل ریواس ها اکثرشون آبدار نیستن ولی تو اون منطقه هنوز ریواسهای خوبی پیدا میشد.

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
ریواس



بعد از ریواس خوران! به سمت گردنه حرکت کردیم و بعد گردنه دیگه از استان قزوین خارج شدیم وارد استان مازندارن شدیم (ویار تا گردنه گونه کوه 16 کیلومتر)


گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
بعد از گردنه گونه کوه


با رسیدن به گردنه مسیر سرپایینی و خاکی شروع شد. بعد از حدود 35 کیلومتر رکاب زدن سربالایی های سخت از رازمیان تا گردنه گونه کوه، این سرپایینی ها واقعا لذت بخش بود بخصوص که هوای این مناطق واقعا خنک و مطبوعه و مناظر هم فوق العاده اند.

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
یکی از تکه برفهای کنار مسیر



گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
مسیر سرازیر شدن به روستای سپارده



گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

حدود 10 کیلومتر سرپایینی رو طی کردیم تا به روستای سپارده از توابع شهرستان رامسر استان مازندارن رسیدیم و ناهار رو در این روستا خوردیم و کمی استراحت کردیم. وقتی تو این روستا بودیم هوا ابری شد و نم نم بارون شروع شد.

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
یکی از روستاهای دره اشکور


گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)


بعد قطع شدن باران به سمت استان گیلان حرکت کردیم و به اولین روستای استان گیلان در این مسیر به نام لوشکان رسیدیم و دوباره بارش باران شروع شد و ما هم مجبور شدیم شب رو در این روستا بمونیم و در کنار قهوه خانه روستا اتاقی کرایه کردیم که زیاد مناسب نبود ولی بهتر از برپا کردن چادر و کیسه خواب تو اون بارون و هوای سرد بود. شب هم با سرد شدن هوا بخاری هیزمی رو روشن کردیم که اولش دود عجیبی کرد بعدش هر چی جک و جانور بود از سوراخهای دیوار سرازیر شدن بیرون!!

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
روستای لشکان



گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

بعد خوردن شام به خواب رفتیم. (گردنه کونه کوه تا لوشکان 18 کیومتر)

روز سوم
چهارشنبه 7 خرداد

مسیر: لوشکان – درگاه – بارگاه دشت – سی پل – گرمابدشت – سفید آب – رحیم آباد - رودسر

باران شب قبل واقعا هوا رو مطبوع کرده بود . بعد خوردن صبحانه به باغهایی روستای لوشکان رفتیم و کمی گشت و گذار کردیم. بیشتر محصول روستای لوشکان و در کل روستاهای منطقه اشکورات فندق و گردو و گل گاو زبانه ولی امسال بدلیل بارش برف در بهار تمام فندق ها و گردو ها سوخته اند و فقط محلی ها میتونن روی محصول گل گاو زبان تکیه کنند.

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
اتاقی که در لوشکان کرایه کردیم

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
درختهای فندق روستای لوشکان



گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

بعد از تحویل اتاق به مسیرمون بسمت شمال دره اشکور ادامه دادیم و در مسیر اکثرا سرپایینی از مناطق ییلاقی و نیمه جنگی عبور میکردیم و از مناظر زیبای لذت میبردیم.

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)


در جاده از دو تا تونل هم عبور کردیم که با اسکورت یکی از ماشین های عبوری از یکی از تونل ها که طولانی بود عبور کردیم. بعد تونل به روستای گرمابدشت رسیدیم از اینجا به بعد پوشش جنگلی انبوه تر شد. (لوشکان تا گرمابدشت 30 کیلومتر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
تونل گرمابدشت



گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)


باز هم مثل روز قبل هوا ابری شد و در ورودی روستای سجیران باران شدید شد. ما هم یه سرپناه گیر آوردیم و از بارون شدید در امان ماندیم باران رگباری شدید حدود یک ساعت بارید و نیم ساعت هم صبر کردیم تا آسفالت مقداری خشک بشه و بعد ادامه مسیر بدهیم.

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
بارش باران شدید




گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
پس از باران




گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)
یکی از ماشینهای قدیمی که در مسیر دیدیم




گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)



از منطقه سفید آب کم کم از جنگل خارج شدیم و مسیر کفی شد و دیگه شالیزارهای برنج در کنار جاده دیده میشدند و هوا هم رو به گرمی رفت.

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)



بعد عبور از شهر رحیم آباد به رودسر رسیدیم و با تهیه بلیط برای روز آینده یک شب در روسر ماندیم و بعد از رفتن به ساحل دوچرخه ها را در اتوبوس گذاشتیم و به قزوین برگشتیم (گرمابدشت تا رودسر 32 کیلومتر)


گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر) 
ساحل رودسر





گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)


این هم مسیری که در 3 روز طی کردیم
و فایل گوگل ارث مسیر

گزارش دوچرخه  سواری قزوین (الموت) شمال (اشکورات و رودسر)




ممنون از این که وقت گذاشتید و گزارش رو رو خوندید

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۶
حسن
بعد ماه رمضان دلم رو برای یه برنامه شمال صابون زده بودم. از اونجایی نشد با یکی از دوستان تو این سفر همرکاب بشم. دل رو زدم به دریا و برای اولین بار یه مسیر کوهستانی از قزوین به سمت شمال رو تنهایی رکاب زدم.

روز اول
21 مرداد 92

این بار چون تنها بودم و مسیر روز اول از قزوین به روستای انبوه گیلان در یه قسمتش فوق العاده خراب و بدون آبه و همچنین مسیرش شیبهای خیلی تندی داره که تو برنامه پارسال تو همین مسیر (قزوین – الموت - دیلمان) حسابی خسته مون کرد. تصمیم گرفتم یه قسمتی از مسیر رو با مینی بوس روستای انبوه برم و از اونجا رکاب زدن رو شروع کنم. ساعت 3 بعد از ظهر بعد از بستن دوچرخه روی باربند، مینی بوس به سمت روستای انبوه حرکت کرد. 


واقعا کار خوبی کردم چون وقتی به 10 کیلومتر آخر مسیر روستای انبوه رسیدیم دیدم وضع جاده از پارسال هم خرابتر شده و بارش باران طی این یک سال کاملا جاده رو خراب کرده که امکان رکاب زدن تو سربالایی های تند مسیر واقعا غیر ممکنه. حدود ساعت 6 بعد از ظهر به روستای انبوه رسیدم و بعد از بستن بارها بروی دوچرخه به سمت روستای کلیشم (Kelishom) به راه افتادم تا از برنامه روز دوم جلو بیفتم و برنامه روز دوم رو از کلیشم آغاز کنم.


روستای انبوه


دوچرخه سواری از روستای انبوه تا کلیشم حدود 2 ساعت وقت میبره و مسیر هم سربالاست. خورشید در حال غروب بود به روستای کلیشم رسیدم و شب رو در قهوه خانه روستا گذروندم





مسیر طی شده با مینی بوس : قزوین - اسماعیل آباد - نیاق - الولک – گردنه کماسر (کاماسار) – دستجرد – طیاندشت – پل انبوه - انبوه (70 کیلومتر)
دوچرخه سواری از روستای انبوه تا کلیشم (17 کیلومتر)


روز دوم
22 مرداد 92


ساعت 6:30 صبح از کلیشم به سمت گردنه ترار (Torar) شروع به رکاب زدن کردم. از روستای کلیشم یک مسیر هم به سمت دریاچه خلشکوه و ییلاقات منطقه دیلمان و عمارلو وجود داره که پارسال اون مسیر رو رکاب زدیم
حدود 4 کیلومتر سربلایی تیز رو رکاب زدم تا بالاخره به گردنه ترار رسیدم و منظره ی مورد علاقه ام یعنی همون دریای ابر روبرو شدم! بعد از گردنه آب و هوا به شکل عجیبی تغییر کرد و هوا خنک شد.


با کم کردن ارتفاع بعد از گردنه به علفزار وسیعی رسیدم که با وجود گرمای شدید مرداد ماه هنوز سرسبز و زیبا بود و امامزاده ای یا بنای قدیمی هم در وسط این علفزار ها واقع شده بود بنام امامزاده ابراهیم. (کلیشم – ترار 5 کیلومتر)


امامزاده ابراهیم (تُرار)







در هوای مه آلود در جاده ای نسبتا خراب به سمت روستای جلیسه (اولین روستا بعد از کلیشم) حرکت کردم تا بعد از عبور از میان باغهای سرسبز روستا به روستای جلیسه رسیدم. از موقعی که از روستای کلیشم خارج شدم تا وقتی که وارد روستای جلیسه بشم نه آدمی دیدم و نه ماشینی!! و فقط چند تا گاو تو مسیر بودن! (ترار – جلیسه 8 کیلومتر)





باغهای روستای جلیسه


بعد از روستای جلیسه 4 کیلومتر مسیر سربالایی رکاب زدم و دوباره مسیر سرپایینی شد دیگه از هوای مه آلود خبری نبود و هم خورشید آفتابی شد. در مسیر سرپایینی از روستاهای چمچال، ملامحله، پیرکوه، بنه زمین عبور کردم. در روستای بزرگ پیرکوه در قهوه خانه کمی استراحت کردم و صبحانه مختصری به بدن زدم و از اهالی در مورد مسیر پیش روم راهنمایی گرفتم. بعد عبور از پل آزادگان (جلیسه – پل آزادگان 10 کیلومتر) و دوراهی موسی کلایه به پست ترین نقطه مسیر روز دوم با ارتفاع 1020 متر از سطح دریا رسیدم و باید خودم رو تا ارتفاع 2150 متری بالا بکشم.



دورنمای روستای موسی کلایه (سمت چپ تصویر)

مسیر سربالایی رو در پیش گرفتم تا به روستای ملکوت که مرکز دهستان سمام بود رسیدم (پل آزادگان – ملکوت 11 کیلومتر) بعد از اون وارد فرعی به سمت روستای تاریخی اُمام (Omam) شدم


مزارع روستای ملکوت

جلوی یکی از مغازه های روستا برای استرحت توقف کردم. با چند تن از اهالی در مورد مسیری که رکاب زدم و مسیر پیش رو صحبت کردم. براشون خیلی جالب بود که من تنهایی این مسیر رو رکاب زدم و اکثرشون بخاطر اینکار سرزنشم کردن!! مردم این روستا خیلی مهمون نواز بودن صاحب مغازه از من برای ناهار به خونه شون دعوت کرد. ولی من قبول نکردم ولی اینقدر اصرار کرد که من دیگه کم کم داشتم راضی میشدم برای ناهار به خونشون برم. در همین حین یکی از مشتریهای مغازه که جوان باحالی بود از من دعوت کرد برای ناهار به خونه اونها برم که چند تا جوان مجرد بودن و برای چند روزی به روستا ییلاقی امام اومده بودن. برای اینکه برای خانواده صاحب مغازه زحمت ایجاد نکنم دعوت جوان رو قبول کردم و ناهار رو در خانه اونها خوردم و بعد از استراحت و کمی گپ و گفت در مورد مسیر، آماده ادامه مسیر شدم. (ملکوت – امام 5 کیلومتر)
از روستای امام به بعد باز آب و هوا تغییر کرد و با اینکه حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود هوا خنک و مه آلود شد و منطقه کم کم سر سبز شد و این نوید ورود به مناطق ییلاقی رو می داد. 



مه سریعا منطقه در بر گرفت بطوری که حتی چند متری رو هم نمیدیدم. 






بعد عبور از چند سربالایی نفس گیر به چشمه لوزان رسیدم که آب فوق العاده خنکی داشت. یک خانواده در کنار چشمه در حال کباب کردن جوجه بودن که با دیدن من به تنهایی تو اون منطقه تعجب کردن و یک سیخ جوجه هم مهمونم کردن. (امام – لوزان 10 کیلومتر)


چشمه لوزان




مناظر اطراف چشمه لوزان

در حالیکه تو مه فوق العاده غلیظ در مسیر تقریبا کفی رکاب میزدم از کنار گله های گاو گوسفند زیادی عبور میکردم. برای چند لحظه مه کنار رفت و خودم رو تو یه دشت وسیع بسیار زیبا دیدم. ولی دوباره مه روی دشت نشست و من رو از دیدن دشت فوق العاده محروم کرد. وجود مه تو طبیعت زیبایی خاصی داره ولی یکی از بدی هاش اینه که آدم رو از دیدن مناظر محروم میکنه و فقط میتونی چند متری خودت رو ببینی.





چاک دشت

اسم این دشت، "چاک دشت" بود یا به قول محلی ها "چاکه دشت" البته با تلفظ گیلکی! من قبلا اسم چاک دشت رو شنیده بودم ولی محلی ها اون رو جوری با لهجه گیلکی تلفظ میکردن که من فکر کردم اشتباهی وارد یک مسیر دیگه شدم! 
چند تا خونه هم که دامدارها در اونها زندگی میکردن تو این دشت ساخته شده بود. (لوزان – چاک دشت 3 کیلومتر)




Click this bar to view the original image of 600x800px.



بعد از چاک دشت در جاده ای که بارون داغونش کرده بود ولی خشک شده بود به سمت پایین سرازیر شدم و از کنار چند تا سگ گردن کلفت هم عبور کردم که یکی شون داشت برام شاخ و شونه می کشید فقط شانس آوردم تو سرپایینی ها به این سگ ها رسیدم والا نسخه ام پیچده شده بود. البته توی اون مه غلیظ ترس از این داشتم که یه وقت با سربالایی و سگ با هم برخورد کنم که خدا رو شکر این اتفاق نیافتاد. تو سربالایی های قبل از این مسیر به چند تا سگ گله برخورد داشتم ولی خیلی ریلکس از کنارشون رد شدم و اونا هم کاری باهام نداشتن.




3 کیلومتر در سرپایینی رفتم تا به منطقه زیبای خصیل دشت (خسیب دشت) رسیدم. وبرنامه دوچرخه سواری روز دوم رو در این منطقه به پایان رسوندم.



خسیب دشت (قهوه خانه صمدی)



منظقه خسیب دشت دارای یک قهوه خانه (آقای صمدی) و چند تا ویلا است که اونها رو به گرشگران اجاره میدن. بارها رو از روی دوچرخه باز کردم و شب رو در قهوه خانه آقای صمدی گذروندم. هوای این ناحیه در تابستان واقعا مطبوع و خنکه. با اینکه هوا مه آلوده ولی اصلا گرم و شرجی نیست. شب به یاد ماندنی رو در قهوه خانه صمدی گذروندم چون تو وسط تابستان در حالیکه همه از گرما در عذاب هستن بخاری قهوه خانه تا صبح روشن بود و همچنین مجبور شدم از پتوهم استفاده کنم. (چاک دشت – خسیب دشت 3 کیلومتر)



داخل قهوه خانه




ویلاهای اطراف قهوه خانه



چشم انداز مناظر زیبا از خسیب دشت


مسیر روز دوم: کلیشم – ترار – جلیسه – چمچال – ملامحله – پیرکوه – پل آزادگان – دوراهی موسی کلایه – ملکوت – امام – چشمه لوزان – چاک دشت – خصیب دشت 
مسافت طی شده: 58 کیلومتر

روز سوم
23 مرداد 92


روز آخر این مسیر همون ترکیب جنگل و سرپایینی مورد علاقه من بود. صبح بعد از خوردن یک صبحانه کامل به همراه پنیر محلی، قهوه خانه رو به سمت پایین ترک کردم 







در منطقه ی جنگلی منتهی به شهر املش شروع به کم کردن ارتقاع کردم. جاده جنگلی بسیار زیبا که گاهی غرق در مه میشد و گاهی آفتابی و همینطور در دل کوهها پیچ میخورد و به پایین میرفت.



جنگل هالی دشت

جاده بسیار خلوت بود و فقط ماشین های عجیب و غریبی تو این جاده رفت و آمد میکردن که پلاک هم نداشتن و وقتی با محلی ها صحبت کردم میگفتن که این ماشینها حتی سند هم ندارن!! اینا جیپ ها و کامیونهای روسی هستن که فقط تو همین راههای فرعی و صعب العبور تردد میکنن و شما تو هیچ منطقه ای غیر از کوهستان های شمال ایران از این ماشینها نخواهید دید. 
جاده بعد از منطقه هالی دشت آسفالته شد و بالاخره مسیر خاکی تموم شد. و من میتونستم با سرعت بیشتری به سمت پایین حرکت کنم.



Click this bar to view the original image of 600x800px.



Click this bar to view the original image of 600x800px.

تنها عکسی که در این مسیر از خودم گرفتم!!

Click this bar to view the original image of 600x800px.



Click this bar to view the original image of 600x800px.






جاده پیچ در پیچ تا روستای بلوردکان ادامه داشت و بعد از اون جاده به صورت مستقیم و تقریبا کفی به سمت شهر املش ادامه پیدا میکرد. (خسیب دشت – بلوردکان 20 کیلومتر) بعد از بلوردکان کم کم جاده شلوغ شد و روستاهای بیشتری در مسیر وجود داشت و دیگه از اون هوای خنک و مطبوع خبری نبود






Click this bar to view the small image.

کم کم هوا گرم و شرجی شد و مزارع برنج در کنار رودخانه نمایان شدند و مزارع چای هم در روی تپه ها خودنمایی میکردن.


شلمان رود



Click this bar to view the original image of 600x800px.

جاده بلوردکان - املش



مزارع برنج کنار جاده


20 کیلومتر بعد از بلورکان به شهر املش رسیدم و با توجه به گرمی هوا قید رفتن به دریا رو زدم و با تهیه بلیط اتوبوس به از املش به قزوین برگشتم

مسیر روز سوم: خسیب دشت – سه راهی شلیشه – هالی دشت – آغوزچال – بلوردکان - املش
مسافت طی شده: 40 کیلومتر


این هم فایل گوگل ارث مسیر 


Click this bar to view the original image of 800x680px.



این مسیر دوراهی های و حتی چند راهی های بی نام و نشان زیاد داره و بیشتر اوقات کسی هم سر دوراهی ها نیست تا بشه ازش سوال پرسید. پس بهتره قبل از اجرای این برنامه کروکی مسیر دقیق بررسی بشه.

برای بدست آوردن اطلاعات دقیق تر و بیشتر در مورد این مسیر به کتاب "دوچرخه کوهستان" باشگاه گشتا صفحات 191 تا 194 مراجعه کنید.

در آخر ممنون که گزارش رو خوندید و اگه خسته کننده بود، ببخشید.



۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۵۸
حسن
بازهم قسمت شد برای چندمین بار از آفرود ها منطقه الموت به شمال برم و یه مسیر جدید رو تجربه کنم.
گزارشش رو میتونید در پایین بخونید. البته نوشته های من یه گزارشی از سفر و نوع مسیر هست و به خاطرات سفر نپرداختم. 
سعی کردم حجم عکسها رو تا جایی که امکان داره کم کنم ولی تعداد عکسها زیاده. احتمال داره بعضی هاش لود نشه یا خیلی طول بکشه


روز اول: 1 تیر 92

صبح زود ساعت 5 صبح در هوای خنک اول صبح به راه افتادیم. درحالیکه باد شدیدی می وزید از کنار دانشگاه آزاد قزوین به سمت جاده باراجین حرکت کردیم. باد از مقابل طوری می وزید که رکاب زدن رو برای ما خیلی مشکل کرده بود. نرسیده به روستای زرشک برای صبحانه کمی توقف کردیم به امید اینکه مقداری از شدت باد کم بشه ولی فایده ای نداشت و باد همچنان با قدرت می وزید. بالاخره به هر زحمتی بود با عبور از روستای زرشک خودمون رو به گردنه گدوک (بهرام آباد) رساندیم (قزوین تا گردنه گدوک 25 کیلومتر).
خدا رو شکر بعد گردنه از باد خبری نبود. در مسیر سرازیری به سمت دره الموت سرازیر شدیم و از کنار روستاهای کامان، فلار و بهرام آباد عبور کردیم تا اینکه به رودخانه شاهرود و بعد از آن در ساعت 10 به شهر رازمیان رسیدیم. ( گردنه گدوک تا رازمیان 35 کیلومتر). 


شهرک رازمیان


از رازمیان تا روستای بعدی یعنی هیر سربالایی های خیلی تندی رو باید رکاب میزدیم ولی هوای خنک و نیمه ابری رکاب زدن رو لذت بخش کرده بود و مشکلی نداشتیم. 
با رسیدن به روستای هیر کم کم هوا آفتابی شد و عرق ما هم تو سربالایی ها در اومد. بالاخره ساعت 12 به روستای هیر رسیدیم بعد از چند دقیقه استراحت در وروردی روستا به سمت آخرین روستای استان قزوین در این مسیر یعنی روستای ویار حرکت کردیم. (رازمیان تا ویار 16 کیلومتر)



دره منتهی به روستای هیر







روستاهای فرعی در مسیر هیر





باغهای روستای هیر





روستای هیر



از روستای ویار به بعد مسیر خاکی شد و سربالایی ها هم تیزتر ولی ما به شوق رسیدن به گردنه آخر روز اول، مسیر رو با تمام قوا رکاب میزدیم.



رودخانه نینه رود



بعد از روستای هیر مسیر خیلی کم تردد بود و شاید هر نیم ساعت یه ماشین نیسان عبور میکرد که اون هم بیش تر برای حمل و نقل لبنیات گله هایی بودن که تو کوه و کمر گوسفندان رو برای چرا میبردن. در مسیر از منطقه ای به نام کلیج دره عبور کردیم که پر از بوته های ریواس بود ولی ما یه کم دیر رسیده بودیم اونجا ! اکثر ریواسهای کنار جاده رو محلی ها کنده بودن و معدود ریواسهای باقی مانده هم مثل چوب خشک شده بودن و قابل خوردن نبودن. در حسرت خوردن یک ریواس تر و تازه به مسیر ادامه دادیم تا بالاخره بعد از عبور از سربالایی های نفس گیر که همش طبق 1 و خودرو 1 یا حداکثر 3 می طلبید، به گردنه گونه کوه (Ga`va`ne kuh) رسیدیم. گردنه گونه کوه در واقع نقطه صفر مرزی استان قزوین با استانهای مازندران و گیلان در این مسیر محسوب میشه! ( ویار تا گردنه 18 کیلومتر)



در مسیر گردنه




کلیج دره (از این جاده خاکی عبور کردیم تا به گردنه برسیم)



بعد عبور از گردنه به چیزی که انتظارش رو میکشیدیم، رسیدیم. اون هم چیزی نبود جز ابرهای زیر پاهامون ! چون طبق اطلاعات هواشناسی هوای شمال بارونی بود و هوای قزوین آفتابی. پس، پیش بینی مون برای دیدن منظره زیبای ابرها درست بود. 



منظره بعد از گردنه







دره اشکور غرق در مه








بعد از چند دقیقه استراحت به سمت پایین سرازیر شدیم تا به اولین روستای استان مازندارن در دره اشکورات برسیم. همین طور که ما با جاده در دل کوه پایین میرفتیم، کم کم وارد ابر و مه میشدیم و قطرات ریز مه به صورتمون برخورد میکرد و از اونجایی که مسیر بعد از گردنه تماما سرپایینی بود و ما رکاب نمی زدیم. سرما رو تو بدمون احساس میکردیم تا جایی که دیگه قابل تحمل نبود و مجبور شدیم لباسهای گرم رو از کوله بیرون بیاریم و بپوشیم.






بالاخره بعد از طی سرپایینی در ساعت 7:30 عصر به روستای سپارده رسیدیم. وقتی به سپارده وارد شدیم مثل سفر 2 سال پیشم به این روستا، محل غرق در مه بود به قهوه خانه روستا رفتیم و بالکن قهوه خانه برای یک شب به مبلغ ده هزار تومن اجاره کردیم و بعد خوردن شام مفصل به خواب رفتیم. (گردنه گونه کوه تا سپارده 12 کیلومتر).


برای نمایش در سایز اصلی بر روی نوشته کلیک کنید ، مشخصات تصویر هست 600 در800 پیکسل .

ورودی روستای سپارده


روز اول : قزوین – باراجین – زرشک – کامان – فلار – بهرام آباد – رازمیان – هیر – ویار – کلیج دره – گردنه گونه کوه – سپارده


مسافت : 105 کیلومتر

روز دوم:2 تیر 92


صبح روز دوم سفر ساعت 6 صبح از خواب بلند شدیم و بعد از خوردن صبحانه و بستن بارها بر پشت دوچرخه ها در هوای نسبتا مه آلود روستای سپارده رو ترک کردیم. روستای سپارده مرز استان قزوین و مازندارن و گیلان است. از سپارده به سمت غرب جز استان گیلان و از سپارده به سمت شرق جزو استان مازندران محسوب میشه. 


ابتدای سربالایی ها بعد از تمل


ما در مسیر شرق شروع به رکاب زدن به سمت روستای تمل (tomol) کردیم و در جاده از روستاهای یازن و نارنه نیز عبور کردیم .در سفر 2 سال قبلم تا روستای تمل رو رکاب زده بودیم و بعد از اون به سمت دره اشکور رفتیم ولی اینبار قصد داشتیم بعد از روستای تمل وارد یک مسیر فرعی دیگر بشیم و با عبور از گردنه بزابن به سمت ییلاقات منطقه جنت رودبار بریم. (سپارده تا تمل 10 کیلومتر)





نرسیده به روستای تمل وارد مسیر فرعی به سمت جنت رودبار شدیم . در مسیر تمل به جنت رودبار تا اولین روستا دریکی از فرعی های مسیر حدود 25 کیلومتر (لگا) و تا اولین روستای کنار جاده حدود 36 کیلومتر(پلهم جان) رو باید رکاب زد و در این بین خبری از روستا و آبادی نیست. این جاده رو برای دسترسی محلی ها به ییلاقات کشیدن و ماشین سواری در این جاده عبور و مرور نداره. مسیر با سربالایی هایی فوق العاده تندی شروع میشد ولی بعد از 4 کیلومتر سربالایی ها ملایم شد و در کمره کوه مسیر رو رکاب زدیم.









روستای سپارده که شب قبل اونجا بودیم. هر چی بالاتر میرفتیم روستای سپارده در دید ما کوچک تر میشد!!


در کنار جاده گاوهای زیادی رها شده بودن و بعضی هاشون وسط جاده نشسته بودن که با نزدیک شدن ما فرار میکردن و البته در کنار مسیر کندوهای زنبور عسل هم زیاد بود اما اینبار ما از زنبور ها فرار میکردیم!! تا مبادا با نیش ما رو مورد عنایت قرار بدن.


جاده کم کم ارتفاع میگرفت و رکاب زدن در مسیر زیاد مشکل نبود تا اینکه در نزدیکی گردنه اول(بزابن) چند کیلومتری شیب مسیر تند شد و دوباره شیب جاده ملایم شد. بعد از گردنه اول به منطقه زاروت (زورود) رسیدیم در این منطقه در هر چند کیلومتر یک گوسفند سرا وجود داشت که چوپانها در فصلهای گرم سال گوسفندهاشون رو برای چرا به این منطقه میارن. 





در یکی از گوسفند سراهای کنار جاده توقف کردیم تا کمی لبنیات تازه بخریم و برای میان وعده بخوریم. به گوسفند سرا رفتیم و درخواست لبنیات تازه برای خریدن کردیم. وقتی ما رو دیدن به داخل دعوتمون کردن ما هم با کمال میل قبول کردیم . از ما با ماست و شیر تازه پذیرایی کردن. وقتی اولین لقمه نون و ماست رو خوردم برق از کله ام پرید!! ماستش به حدی خوشمزه بود که من در عمرم همچنین ماستی نخورده بودم! ماست رو از شیر تازه گوسفندهایی زده بودن که همه خوراکش گلها و سبزه های تازه بود. به همین خاطر عطر و طعم فوق العاده ای داشت. و بعد از خوردن نون و ماست، شیری که تازه از گوسفندها دوشیده بودن و جوشنده بودن رو خوردیم و بعد یک ساعت استراحت در گوسفند سرای زارود با بدرقه چوپانها که پول ماست رو هم از ما نگرفتن به مسیر ادامه دادیم تا گردنه آخر مسیر رو فتح کنیم.






گوسفند سرای زاروت



سفید کوه


حدود 6 کیلومتر مسیر کمره کوه رو رکاب زدیم تا بالاخره به گردنه آخر مسیر به نام لاکتراشان با 3100 متر ارتفاع از سطح دریا رسیدیم و دوباره با همون منظره ای که روز قبل باهاش روبرو شده بودیم، رسیدیم. بازهم ما از ابرها بالا زده بودیم! (تمل تا گردنه لاکتراشان 20 کیلومتر)



بعد از گردنه لاکتراشان



تکه برفی در کنار مسیر




سرازیر شدن بعد از گردنه



چند کیلومتر از گردنه به سمت پایین سرازیر شدیم تا به اولین فرعی رسیدیم که به روستای لگا منتهی میشد. روستای لگا آخرین روستاییه که تو این مسیر برق داره این رو از روی تیرهای برق میشه متوجه شد.



در حال کم کردن ارتفاع از مناظر زیبای اطرافمون هم لذت میبردیم 






دریای ابر







تا اینکه بالاخره وارد مه شدیم و تنها چیزی که میدیدم مه بود و زیبایی ها جنگل در پشت مه پنهان شده بود. در مسیر که پایین میرفتیم از کنار فرعی روستاهای مختلفی رد میشدیم از جمله: آغوزکی، ازبین چال ، پلهم جان، آرمو، چورته، میشاورک و ... 












جاده بعد از روستای آرمو آسفالته شد تا ما بالاخره بعد از حدود 60،70 کیلومتر مسیر خاکی و آفرود آسفالت رو دیدیم.
سرانجام به دهستان جنت رودبار رسیدیم و به یکی از قهوه خانه های روستا رفتیم و یه اتاق اجاره کردیم به قیمت 25 هزار تومان و بعد ازکمی گشت و گذار در روستا و خوردن شام به خواب رفتیم تا برای روز آخر سفر که شامل سرپایینی های توپ و جنگل دالخانی بود و دلمون رو براشون صابون زده بودیم آماده بشیم. (گردنه لاکتراشان تا جنت رودبار 35 کیلومتر)



اتاقی که در جنت رودبار کرایه کردیم




دهستان جنت رودبار


مسیر: سپارده – یازن – نارنه – تمل – گردنه بزابن – زارود – سرگل چال – آغوزکی – پلهم جان – آرمو – چورته – جنت رودبار

مسافت طی شده: 65 کیلومتر
روز سوم: 3 تیر (نیمه شعبان)


همیشه روزهای سوم سفر من به شمال از مسیر کوهستان ترکیبی از سرپایینی، مه، جنگل و دریا بوده که این ترکیب واقعا لذت بخشه و این لذت بخش تر میشه وقتی بخوای از جنگل دالخانی عبور کنی و آخرش هم به رامسر برسی. به همین خاطر روز سوم سفر برامون ویژه بود. به همین خاطر صبح زود از خواب بلند شدیم و حسابی تو روستا و کوچه باغهاش گردش کردیم و دوچرخه ها رو زین کردیم و جنت رودبار رو به مقصد رامسر ترک کردیم.


منظره جاده از روی بالکن قهوه حانه



برای نمایش در سایز اصلی بر روی نوشته کلیک کنید ، مشخصات تصویر هست 600 در800 پیکسل .

کوچه باغهای جنت رودبار







حنت رودبار




این بار هم با همون چیزهایی که انتظارشون رو میکشیدیم، روبرو شدیم. حیف که تنها ثبت کننده عکسهای ما یه دوربین موبایل بود اگه یه دوربین عکاسی داشتم خیلی بهتر میتونستم زیبایی ها رو به تصویر بکشم .زیبایی های مسیر واقعا با اون چیزی که تو عکس دیده میشه قابل مقایسه نیست. نشستن مه و رطوبت روی لنز دوربین موبایل خیلی از عکسهام رو خراب کرد. این رو وقتی متوجه شدم که عکسها رو به کامپیوتر منتقل کردم و در واقع خیلی از مناظر زیبایی رو که ثبت کرده بودم، تار ثبت شده بود.


همون طور که سرپایینی ها رو پایین میرفتیم با مناظر زیبا و فوق العاده ای روبرو میشدیم و از کنار روستاهای مختلفی عبور میکردیم مثل: اکراسر، ایزکی، لترنسا، گالش محله و ... . 
و هر چند کیلومتر برای لذت بردن از مناظر مسیر توقف میکردیم.


شروع جنگل دالخانی






جنکل در مه




در محاصره ابرها






برای نمایش در سایز اصلی بر روی نوشته کلیک کنید ، مشخصات تصویر هست 600 در800 پیکسل .

جاده رویایی









برای نمایش در سایز اصلی بر روی نوشته کلیک کنید ، مشخصات تصویر هست 600 در800 پیکسل .

جاده کوهستانی و جنگل تقریبا تا نزدیک دریا ادامه داشت. و ما از روی کوهها دریا رو میدیدیم. چون رامسر از معدود جاهاییه که در شمال کشور دریا و کوه و جنگل به هم میرسن و به همین خاطر این منطقه زیبایی خاصی داره.

برای نمایش در سایز اصلی بر روی نوشته کلیک کنید ، مشخصات تصویر هست 600 در800 پیکسل .



تقریبا بعد گالش محله از جنگل خارج شدیم و از طریق سادات محله و کتالم به شهر زیبای رامسر رسیدیم و به ساحل دریا رفتیم و اولین ناهار حسابی رو در کنار ساحل دریا به بدن زدیم. و بعد از ظهر هم به روستای سفید تمشک رامسر رفتیم و در این روستا گشتی زدیم


مسیر روستای سفید تمشک به سمت تله کابین رامسر


برای شب مانی به کنار ساحل دریا رفتیم و یک پلاژ کرایه کردیم به مبلغ 15 هزار تومان. شب برای اولین بار یه بارون حسابی آمد و خدا رو شکر ما دیگه تو مسیر نبودیم. 
(جنت رودبار به رامسر 65 کیلومتر)


هتل قدیم رامسر


بلوار کازینو(رامسر)


برای نمایش در سایز اصلی بر روی نوشته کلیک کنید ، مشخصات تصویر هست 800 در699 پیکسل .



مسیر: جنت رودبار - اکراسر - ایزکی - گالش محله - سادات محله و کتالم - رامسر

مسافت: 65 کیلومتر

فایل گوگل ارث مسیر

http://s1.picofile.com/file/7830609993/Qazvin_Alamut_Janatrudbar_Ramsar.kmz.html

روز چهارم سفر هم بعد از گشت و گذار در شهر رامسر با اتوبوس به قزوین برگشتیم و سفر رو به پایان رسوندیم خدا رو شکر میکنم که این نیرو رو به من داد که برای پنجمین بار تونستم با دوچرخه از درب خانه تا ساحل دریای خزر رو رکاب بزنم.
در آخر ممنون که گزارش سفر رو خوندید ببخشید که نمیتونم مثل بعضی دوستان خوب و جذاب بنویسم. اگر خسته کننده بود ببخشید

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۲ ، ۲۱:۲۸
حسن

دو هفته قبل از عید دوستم باهام تماس گرفت تا برنامه ای برای سفر نوروزی به شمال با دوچرخه هماهنگ کنیم ولی از اونجایی که من تو تعطیلات عید درگیر بودم  پیشنهاد اجرای برنامه رو برای قبل از عید دادم تا بتونیم قبل از پایان سال یه برنامه رو اجرا کنیم . بعد از بحث و بررسی تصمیم گرفتیم از جاده قزوین – رشت به گیلان برویم و از اونجا سفرمون رو تا رامسر در استان مازندارن ادامه بدهیم. من برنامه ریزی سفر رو انجام دادم و 24 اسفند برنامه رو شروع کردیم. این برنامه برای من یه تفاوتهایی با برنامه های قبلی ام به شمال داشت. تا الان با دوچرخه از مسیر جاده ای به شمال سفر نکرده بودم و تمام سفرهام به شمال با دوچرخه از طریق آفرودهای بین منطقه الموت قزوین و گیلان، مازندران بود. ولی این بار از یه مسیر فوق العاده ساده به شمال رفتم که سختی های اون مسیرهای آفرود نداشت البته زیبایی هاش هم کمتر بود چون مسیرهای آفرود واقعا بکر و دست نخورده هستند

 

روز اول 24 اسفند 91

 ساعت 6 صبح درحالی که هوا کمی سرد بود از طریق جاده قدیم قزوین – رشت وارد مسیر شدیم. مسیر کفی با شیب مثبت نسبتا ملایم را تا روستای آقا بابا رکاب زدیم . در آقا بابا برای صبحانه توقف کردیم و از نانوایی محل یه نان سنگک تازه خریدیم و یک صبحانه مفصل خوردیم. بعد از روستای آقابابا شیب جاده بیش تر شد ولی باز هم در مقابل شیبهایی که در جاده الموت قبلا رکاب زده بودم ساده بود. بعد از رکاب زدن حدود 33 کیلومتر به گردنه کوهین و پایان سربالایی ها رسیدیم. از اینجا به بعد مسیرمون تا منجیل رو، اکثرا سرپایینی در پیش داشتیم . بعد از گردنه  با سرعت 50، 60 کیلومتر بر ساعت بدون رکاب زدن به سمت پایین حرکت میکردیم. جاده هم بسیار خلوت بود و ما حتی از تریلی و کامیونهایی که بار داشتن و به آرامی حرکت میکردن سبقت میگرفتیم.

 مناظر اطراف گردنه کوهین

در مسیر از چندین تونل کوچک عبور کردیم تا اینکه به آخرین تونل استان قزوین، تونل شیرین سو، که طولانی ترین هم بود، رسیدیم. ولی تونل بسیار خلوت بود و مسیر هم سرپایینی بود و با سرعت تونل را رد کردیم و اصلا به مشکل نخوردیم. بعد از پشت سر گذاشتن استان قزوین وارد اولین شهر استان گیلان یعنی لوشان شدیم .

جاده قزوین - رشت (ابتدای استان گیلان)

 بعد از کمی استراحت در لوشان به سمت منجیل حرکت کردیم. در نزدیکی منجیل سربالایی ملایمی آغاز شد و کم کم باد منجیل احساس میشد تا اینکه به ورودی منجیل رسیدیم باد بحدی شدید شد که اجازه رکاب زدن رو به ما نمیداد و هوا بیشتر شبیه طوفان بود و خاکها رو بلند میکرد و چشمهامون رو پر از خاک کرده بود. بعد از منجیل جاده قدیم و آزاد راه قزوین - رشت با هم یکی میشوند. چون از منجیل تا رودبار رو هنوز آزاد راه و افتتاح نکردن. در نتیجه جاده شلوغ شد و همچنین باید از تونل رد میشدیم. با این اوضاع عبور از تونلها خطرناک بود. تصمیم گرفتیم از کنار کذر تونلها که خطری نداره و همچنین از مناظر سد سفید رود استفاده کنیم. از کنار گذر تونل به کنار سد رفتیم در حالی که هنوز باد شدیدی می وزید. در کنار سد با یکی از محلی ها صحبت کردیم به ما گقت که بعد از تونلها شدت باد کم میشه ولی ما هر چی از منجیل به سمت روبار میرفتیم. شدت باد کم نمیشد و عرض کم جاده هم ما رو مجبور به استفاده از شانه خاکی میکرد و درنتیجه باز هم سرعتمون به زحمت به 15 کیلومتر بر ساعت میرسید.

 

سد سفید رود

تا اینکه بالاخره به رودبار رسیدیم و بیشتر ماشینها به آزاد راه رفتن و جاده قدیم خلوت شد. ولی باد هنوز به شدت میوزید به هر زحمتی بود خودمون رو حدود ساعت 4 به شهر رستم آباد رسوندیم . بدلیل شدت باد تصمیم گرفتیم شب رو در رستم آباد بمانیم . دنبال جایی برای چادر زدن گشتیم .

 بعد مدتی گشت و گذار تو شهر کنار مسجد جامع رو برای چادر انتخاب کردیم و همونجا چادر هامون رو برپا کردیم و تازه بساط ناهار رو به پا کردیم و شام و ناهارمون رو یکی کردیم و شب حدود ساعت 9 به داخل کیسه خوابهامون رفتیم تا برای فردا صبح زود سر حال باشیم

 

مسیر روز اول : قزوین -  آقابابا -  کوهین -  گردنه کوهین -  لوشان - منجیل - رودبار - رستم آباد

مسافت طی شده: 128 کیلومتر

 

روز دوم 25 اسفند 91

 

ساعت 7:30 صبح از خواب بلند شدیم. تا وسایل جمع رو کنیم و صبحانه مختصری بخوریم ساعت 8:30 حرکتمون رو شروع کردیم.

از اینجا به بعد مسیر جنگلی و زیبا شد بعد از 20 کیلومتر رکاب زدن به امامزاده هاشم رسیدیم. سربالایی امامزاده را رفتیم بالا تا هم امامزاده رو زیارت کنیم و هم از اون بالا از منظر زیبا لذت ببریم.

امامزاده هاشم (ع)


 بعد از زیارت به مسیر مون ادامه دادیم و از حاشیه جنگل زیبای سراوان عبور کردیم تا به جایی رسیدیم که باید مسیرمون رو از بقیه ماشینها جدا میکردیم تا به صورت میانبر از طریق جاده سنگر - سیاهکل خودمون رو به لاهیجان برسونیم و دیگه از رشت و کوچصفهان و آستانه اشرفیه عبور نکنیم .

ما این مسیر رو انتخاب کردیم چون علاوه بر اینکه میانبر بود، جاده خلوت و زیبایی هم داشت. بعد از چند کیلومتر رکاب زدن در جاده سنگر –کوچصفهان، نرسیده به شهر سنگر، وارد جاده سنگر – سیاهکل شدیم. در مسیر این جاده از روی سد سنگر عبور کردیم که بسیار زیبا بود.

 جاده سنگر به سیاهکل

بعد از رسیدن به سیاهکل به سمت لاهیجان رکاب زدیم و از لاهیجان به بعد وارد جاده خط ساحلی شدیم. بعد از خوردن ناهار در لاهیجان به سمت لنگرود و بعد رودسر رکاب زدیم . قبل از رسیدن به رودسر مه غلیظی جاده رو فرا گرفت که ما رو مجبور کرد شب رو رودسر بمانیم.

 برای شب مانی به بوستان مسافر رودسر رفتیم و چادر ها رو برپا کردیم و بعد از پختن برنج  و خوردن برنج همراه تن ماهی به خواب رفتیم.

 

مسیر روز دوم: رستم آباد -  امامزاده هاشم – سراوان -  جاده سنگر -  سیاهکل - لاهیجان – لنگرود - شلمان - رودسر

مسافت طی شده: 105 کیلومتر

 

روز سوم 26 اسفند 91

 

روز آخر سفرمون، روز رسیدن به رامسر بود. و مسافت کمی رو پیش رومون داشتیم به همین دلیل دیر تر از روزهای دیگه از خواب بلند شدیم و به سمت شهر بعدی یعنی چابکسر حرکت کردیم. از اینجا به بعد مسیرمون فوق العاده زیبا بود بخصوص جاده ما بین چابکسر و رامسر. کنار جاده بسیار سر سبز و پر از درختان رنگارنگ  و زیبا بود. نرسیده به تله کابین رامسر جاده ای خاکی در کنار جاده توجه مون رو جلب کرد از جاده اصلی خارج شدیم و مسیر فرعی رو داخل رفتیم. این محل روستای سفید تمشک نام داشت که فوق العاده زیبا بود .

مسیر خاکی منتهی به روستای سفید تمشک

باغهای مرکبات روستای سفید تمشک

 روستا پر بود  از درخت های میوه، بخصوص پرتقال که واقعا منظره عالی داشتند. جاده رو ستا رو به سمت بالا رفتیم. بعد از روستا یک جاده وجود داشت که مسیر دسترسی به جایی بود که تله کابین رامسر انتهاش اونجاست. اول تصمیم گرفتیم که مسیر رو بریم بالا ولی بعد از رفتن چند پیچ با جاده ای با شیب فوق العاده خفن روبرو شدیم!  کار ما که هیچی فکر نکنم هیچ  دوچرخه سوار کراس کانتری بدون بار هم بتونه اون شیب رو بالا بره. بعلاوه اینکه چند تا سگ در بالای مسیر هم منتظر ما بودن تا برسیم و حسابی ازمون پذیرایی کنند. بنابراین از رفتن بالا پشیمون شدیم و به روستا برگشتیم 

 

بعد از گشت و گذار تو روستا به سمت شهر زیبای رامسر براه افتادیم. و بالاخره به عروس شهرهای ایران یعنی رامسر رسیدیم. واقعا این اسم برازنده این شهره. مخصوصا وقتی وارد بلوار منتهی به هتل قدیم رامسر به اسم بلوار معلم میشید این زیبایی رو بیشتر درک میکنید.

 بعد از گشت و گذار در شهر رامسر و کنار دریا بعد از ظهر به آبگرم رامسر در کنار کاخ شاه رفتیم و خستگی سفر رو از تن بیرون کردیم.

 

سرچشمه آبگرم رامسر

شب رو هم در کنار ساحل دریا سپری کردیم

 

 و فرداش هم یعنی روز چهارم سفر بعد از گشت وگذار مجدد در رامسر به کاخ شاه رفتبم و از اون مجموعه دیدن کردیم و حسابی از خجالت درختهای پرتقال کاخ در آمدیم و انواع پرتقال تامسون و شهسواری رو به بدن زدیم

هتل قدیم رامسر

کاخ شاه

محوطه کاخ شاه

 

بعد از ظهر با اتوبوس به سمت قزوین برگشتیم. نکته ای رو هم که در آخر اضافه کنم اینه که ما تاریخی رو برای سفر انتخاب کردیم خیلی خوب بود چون شمال فوق العاده خلوت بود بخصوص شهر رامسر و هنوز مسافرتهای مردم شروع نشده بود.

مسیر روز سوم: رودسر - کلاچای - چابکسر - رامسر

مسافت طی شده: ۵۰ کیلومتر

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۰۶
حسن

تور ترکیبی آفرود الموت(قزوین) به شمال و آنرورد نوار شمالی به گنبد(گلستان)

گزارش این سفرم رو خودم ننوشتم. دوست و همرکاب عزیزم زحمتش رو کشیدند

منبع: http://biker.blogfa.com/post/71

 

 

 

روز اول ۱۹ شهریور

صبح روز 19 شهریور برنامه رو استارت زدیم و راه افتادیم.

 

 مسیر با سربالایی ملایمی شروع شد و هر دو بخاطر شروع برنامه و در مسیر بودن خوشحال بودیم و پرانرژی رکاب میزدیم، آفتاب هم طلوع کرد و در هوایی آفتابی و خنک به آرامی بالا رفتیم تا به تدریج شیب مسیر زیاد شد و آفتاب هم از خجالت ما دراومد و ما رو به فاز عینک و کلاه سایبانی و ساق برد.

 در یکی از پیچ های تند هم چشم من به یک باطری موبایل افتاد و ایستادم ببینم شاید به گوشی من بخوره که دیدم کنارش در پشت گوشی هم زمینه و تا اومدم برش دارم چشمم به خوده گوشی افتاد و کلی ذوق کردم که گوشی پیدا کردم ولی حیف که pin میخواست!

 

 

 شوخی کردم قرار شد رسیدیم راهداخانه تحویلش بدیم. بعد از طی چند ساعت به بالاترین نقطه شیب اول که در اونجا راهدارخانه ای قرار داشت رسیدیم و با یکی از مسئولین اونجا صحبتی کردیم که از قضا خودش هم دوچرخه سوار بوده و مسیرهای خوبی رو رکاب زده بود. به ما از بی دوچرخگیش گفت: یک روز دوچرخه ام رو به دوستم قرض دادم و اون تصادف کرد و مُرد و بعد از اون خانوادش با اینکه پول دیه رو گرفتن پول دوچرخه ام رو ندادن که یکی دیگه بگیرم. ما هم سخت متعجب و متأثر شدیم و خستگی راه بکل از یادمون رفت. در پایان با دادن اطلاعاتی از مسیر پیش رو باهاش خداحافظی کردیم و براه افتادیم.بعد از اون تمام مسیری که سربالا کشیده بودیم رو باید پایین میرفتیم، تا روستای رجایی دشت سرپایینی تندی بود که با اونهمه بار سرعت من به 72 کیلومتر رسید و ترمزهای دیسکی هم به زور میتونست سرعت رو کم کنه و اونجا بود که یاده بحث ترمزها افتادم!

 

 در کمتر از یکساعت به رجایی دشت رسیدیم و برای ناهار (6 عدد تخم مرغ بصورت نیمرو+گوجه فرنگی+دلستر) توقف کردیم و چرتی زدیم. بعد از ناهار تصمیم داشتیم تا پایان روز به روستای گرمارود برسیم تا روز دوم البرز و فتح کنیم، اما به دلیل خستگی زیاد و مسافت طولانی و شیب تند، سرعتمون خیلی کم شده بود و با حسابی سرانگشتی متوجه شدیم به گرمارود نمیرسیم و تصمیم گرفتیم خودمون رو به روستای معلم کلایه برسونیم تا شب رو در اونجا بمونیم. من هم دستکش هامو بین راه گم کرده بودم که اینهم باعث میشد فشار بیشتری روی دستهام بیاد. هوا تاریک شد و ما هنوز به معلم کلایه نرسیده بودیم و باید هر جور که میشد خودمون رو به اونجا میرسوندیم. برای همین چراغ های خطر و چراغ های پیشانی رو وصل کردیم و در تاریکی رکاب زدیم تا حدودای 8 شب چراغ های روستا رو دیدیم، سرعتمون رو بیشتر کردیم تا زودتر به روستا برسیم. بعد از طی اونهمه سربالایی و خستگی زیاد، حالا پیدا کردن جای خواب مسئله بعدی بود، اول میخواستیم کنار پمپ بنزین چادر بزنیم که دیدیم بوی بنزین تا صبح اذیت میکنه و وارد شهر شدیم و دیدم توی شلوغی خیابون هم نمیشد چادر زد و دوباره به اول شهر برگشتیم و آدرس کلانتری رو گرفتیم که اونجا چادر بزنیم اما اونجا هم تعطیل بود و جای مناسبی به نظر نمیرسید، تا اینکه تصمیم گرفتیم زیر یک خودپرداز که نور کافی هم داشت بمونیم و استراحت کنیم.

 دوچرخه ها رو به هم بستیم و بعد از بر پا کردن چادر در ساعت 9 شب پرونده روز اول رو بستیم و خوابیدیم. اما چه خوابیدنی! از شانس ما اون روز یارانه ها رو واریز کرده بودن و تا 3 صبح ملت برای گرفتن پول به خودپرداز می اومدن اونهم با نور بالا و سروصدا! اصن یه وضی بود اون شب.

آمار روز اول 19 شهریور: از شهر قزوین تا روستای معلم کلایه- مسافت کل 95 کیلومتر- زمان رکاب زنی 8 ساعت

 روز دوم ۲۰ شهریور

 بعد از یک روز سخت ساعت 6 صبح بیدار شدیم و هنوز احساس خستگی داشتیم و بدنمون کاملاً ریکاوری نشده بود ولی چاره ای نبود و باید راه می افتادیم. نان و پنیر مختصری خوردیم و وسایل جمع کردیم تا روز دوم رو در ساعت 7 شروع کردیم.

 

 از اونجایی که برنامه طبق پیش بینی پیش نرفته بود و مسیر پیش رو هم قابل پیش بینی نبود برنامه خاصی برای روز دوم مشخص نکردیم. بعد از عبور از چند روستا بالاخره به گرمارود رسیدیم و محو مناظر بکر و کوهستانی اون منطقه شدیم. بعد از پرس و جو از اهالی به ما گفتند که تا بالاترین نقطه مسیر که پیچ بن بود و 3200 متر ارتفاع از سطح دریا داشت، 12 کیلومتر مسیر خاکی در پیش رو داریم. ما هم بعد از گرفتن آب و همچنین مقداری آب اضافی به راه افتادیم تا امروز بالاترین ارتفاع مسیرمون رو فتح کنیم.

به محض آغاز مسیر با شیب بسیار تندی مواجه شدیم به به هیچ وجه امکان رکاب زدن نبود اونهم با اونهمه بار! خوشبختانه اوایل مسیر رو به تازگی آسفالت ریخته بودن و لااقل امکان دست گرفتن دوچرخه بود اما حیف که این آسفالت 2 کیلومتر هم نمیشد و بعد از ورود به مسیر خاکی کارمون خیلی مشکل شد.

 از اونجایی هم که به خاطر وجود بار امکان حرکت در کنار دوچرخه نبود فشار خیلی زیادی به بازوی راست و عضلات پای چپ من وارد می شد و حرکت رو بسیار مشکل کرده بود. در همینجا به تمام توریست ها و حتی کراس کانتری سواران بدون بار توصیه میکنم به هیچ عنوان از این مسیر تردد نکنن که واقعاً به دلیل مسافت طولانی فشار خیلی زیادی وارد میکنه و حداقل برای توریست ها امکان ادامه حرکت رو غیرممکن میکنه.

  

 در اون قسمت حسرت روزی رو خوردیم که به جای انتخاب مسیر جاده رشت، طی 100 کیلومتر مسافت اضافی، تصمیم گرفتیم از این مسیر صعب العبور رد بشیم!

 به هر نحوی بود به پیچ بن یعنی بالاترین نقطه مسیر با ارتفاع 3200 متر رسیدیم.

 اونجا یک کاروانسرای باستانی قرار داشت که در زمانهای قدیم محل تردد بازرگانان و کسانی بود که کالاهاشون رو بین شمال و قزوین حمل و اونجا معامله و تجارت میکردن. خواستیم شب رو همونجا سر کنیم اما به دلیل سرمای زیاد هوا از ترس یخ زدن تصمیم بر این شد کمی ارتفاع کم کنیم و در روستای دیگری شب رو بمونیم.

 

 از اینجا بالای 70 کیلومتر سرازیری تند داشتیم!!! (اینجا بود که باده این شعر افتادم: من و اینهمه خوشبختی محاله!)

کم کم در سرازیری تند به پایین حرکت کردیم و با عبور از کنار روستای سلج انبار رسماً وارد استان مـــــــازندران شدیم. بعد از پرس و جو از یک رهگذر که اهل روستای مران(روستای بعدی) بود به ما گفت می تونید جلوی مدرسه روستا بمونید. ما هم به سمت مران راه افتادیم تا کم کم وارد مه هایی که پشت کوه حبس شده بودن و نمی تونستن به اونور کوه (قزوین) برن شدیم.

 

 آرام آرام وارد مه شدیم و بعد از چند دقیقه کاملاً هوا مه آلود بود بطوری که 2 متر جلوتر رو به زور می دیدیم و برای همین باید خیلی با احتیاط حرکت می کردیم.

 

 

 

 اقلیم هم کم کم تغییر کرد و همه جا سرسبزتر شد! به مران رسیدیم، روستایی که دوسال پیش جاده دار شده بود و مدت زیادی هم از برق دار شدنش نمیگذشت و به همین خاطر هنوز بسیار زیبا و بکر بود. از دو تا پسر آدرس مدرسه رو پرسیدیم و اونها با هیجان خاصی خواستن که دنبالشون بریم تا مدرسه رو به ما نشون بدن، واقعاً بچه های خونگرم و خوش صحبتی بود. ساعت 7:00 به مدرسه رسیدیم که در کنار دهیاری قرار داشت و جلوی دهیاری چادر زدیم و از پسرا در مورد نانوایی سوال کردیم که گفتن نداریم. بعد که رفتن دیدیم بدو بدو دارن میان و برامون 4 تا نون محلی آوردن و گفتن مادربزرگمون همین الان پخته! ما هم خوشحال شدیم و تشکر کردیم و من خواستم بهشون خرما و شکلات بدم که نگرفتن. بهمون هم کلی نکته فنی و تجربی در مورد اقامت در اونجا گفتن که استفاده کردیم.

 بعد از اینکه با هم عکس دسته جمعی گرفتیم و رفتن، دوباره دیدم برگشتن و اینبار برامون چندتا لواش آوردن و حسابی ما رو شرمنده کردن. ما هم هر چی تعارف کردین با ما بیان غذایی بخورن، نیومدن که نیومدن. من هم بعد از شام فرصت رو غنیمت دونستم لباس هامو حسابی شستم و پهن کردم تا فردا خشک بشن.

 

 

 

 

آمار روز دوم 20 شهریور: از روستای معلم کلایه تا روستای مران- مسافت کل 143 کیلومتر- زمان رکاب زنی 13 ساعت و 52 دقیقه

 روز سوم ۲۱ شهریور

 شب بسیار خوبی رو پشت سر گذاشتم و تخت خوابیدیم و با انرژی کامل ساعت 6:30 صبح بیدار شدیم، تمام روستا در مه غرق شده بود و خروس با تمام انرژی قوقولی قوقو می کرد. با خوشحالی رفتم که لباس های دیروز رو جمع کنم ولی نمیدونستم اینجا بیشتر روز مه هست و رطوبت بالای 90% که نمیزاره چیزی خشک بشه و اینطوری شد که مجبور شدم لباس ها رو همونطور خیس توی مشما بزارم که وزن وسایلم رو بیشتر از پیش می کرد!

آماده حرکت شدیم که دیدم همون دو تا پسره توی ایوان خونه شون نشسته بودن و ازشون تشکر کردیم که بریم اما بازم ما رو خجالت دادن و تا بیرون روستا ما رو همراهی کردن و کلی اطلاعات و نکات فنی هم در مورد مسیر و خوده روستا بهمون دادن، آخرش هم یکیشون زحمت کشید و از ما یک عکس یادگاری گرفت.

 

 ساعت 7:30 صبح در مسیر بودیم و میدونستیم روزه سرازیری خواهیم داشت. همینطور در مه پایین رفتیم تا از مه خارج شدیم و هوا صاف شد. داشتیم حرکت میکردیم که حسن ازم خواست یک عکس ازش بگیرم برای همین دور زد تا چند متری بالاتر بره تا خوب داخل کادر قرار بگیره، به محض دور زدن دیدم که دوربین رو نگاه نمیکنه و سرش رو انداخته پایین!

 

جلوتر که اومد یک چیزی گفت که فهمیدیم مصیبتی وارد شده!

دیدیم بله، چنان حرکتی زده که طبق عوض کن کاملاً مرخص شده! بازش کردیم و سعی کردیم با سنگ و انبردست صافش کنیم، اما دیدیم مشکل حادتر از این چیزاس که با این کارها بشه درستش کرد!

برای همین از خیر طبق عوض کن گذشتیم و دستی انداختیم روی 2 و بصورت تک سرعته (ببخشید 7 سرعته) مسیر رو ادامه دادیم!

کم کم 75 کیلومتر سرپایینی خسته کننده میشد و سنگلاخ بودن مسیر، ترمزهای مکرر و نداشتن دستکش که من با اون مواجه بودم کار رو سخت تر میکرد، اما از طرفی افزایش تراکم جنگل، سرسبز شدن اقلیم و نزدیک شدن به رودخانه، خستگی رو شیرین کرده بود و پایان فاز اول سفر (عبور از البرز مرکزی) رو نوید می داد.

خانه های روستایی هم به مرور تغییر شکل می دادن و هر چه بیشتر شبیه خانه های شمالی میشدن.

تا هوا آفتابی و گرم بود فرصت رو غنیمت دونستم و لباس ها رو روی طناب سیار پهن کردم تا خشک بشن، شلوار روی فرمون و بقیه روی خورجین.

 اما رطوبت با کاهش ارتفاع بیشتر میشد و مناظر هم به همون نسبت زیباتر و تراکم گیاهان هم بیشتر.

به مرور هوا نمناک و رطوبت به 100% رسید و رسماً هوا بارانی شد و سریع بارانی ها رو تن کردیم و کاور خورجین ها رو کشیدیم و به حرکت ادامه دادیم.

 

به مرور با وارد شدن به جاده آسفالت، و مشاهده ماشین های آنچنانی در جنگل و بساط قلیان و موزیک و تبلیغات های ویلا، فهمیدیم که داریم به تنکابن (شهسوار) نزدیک میشیم تا در نهایت به تنکابن رسیدیم و با منظره زیبای تنکابن با پس زمینه دریا روبرو شدیم. دیگه اصلاً خسته نبودیم و احساس رضایت و خشنودی خاصی داشتیم.

 بعد از توقف کوتاه و مرور نقشه، با توجه به زمانی که داشتیم تصمیم مسیر رو تا نوشهر ادامه بدیم. با عبور از تنکابن و رسیدن به شهر نشتارود (بین تنکابن و نوشهر) باران از دور کند به دور تند (رگبار شدید) تبدیل شد. همونجا کنار زدیم و منتظر شدیم تا شدت باران کمتر بشه، اما هوا رو به تاریکی بود و باران هم داشت تندتر میشد، ساعت 6:30 شده بود و دیگه به نوشهر هم نمیرسیدیم، برای همین تصمیم گرفتیم در نشتارود شب رو سر کنیم تا فردا به راهمون ادامه بدیم. از یک جوان فروشنده در مورد محل اسکان سوال کردیم که اول یک ساختمان نیمه کاره رو به ما نشون داد و بعد یک مکان تفریحی رو نشون داد که پلاژ داشت و میگفت با قیمت مناسبی اجاره میده. ما هم به اونجا رفتیم و با ورود به اونجا با دریایی طوفانی مواجه شدیم ولی فعلاً فرصت تماشای دریا رو نداشتیم و باید زودتر ساکن میشدیم تا خودمون رو سریعتر خشک کنیم.

 

تونستیم یک آلاچیق محصور رو بگیریم که برق هم داشت و ما رو از شر باد و بارون در امان نگه می داشت. از طرفی دوش آب گرم هم داشت که آپشن بسیار خوبی به حساب میومد. دوچرخه ها رو هم به داخل بردیم، دوشی گرفتیم، بعد داخل کیسه خواب رفتیم و خوابیدیم.

 

 آمار روز سوم 21 شهریور: از روستای مران تا شهر نشتارود- مسافت کل 219 کیلومتر- زمان رکاب زنی 4 ساعت و 47 دقیقه

 روز چهارم ۲۲ شهریور

 صبح ساعت 8 بیدار شدیم و دیدم هنوز بارون می باره، دوباره خوابیدیم و 9 پاشدیم دیدم همچنان با شدت کم ادامه داره، حساب کردیم دیدم نمیشه اینجا نشست تا بارون بند بیاد، نرم افزار هواشناسی هم تا دو روز آینده بارندگی زده بود،با محدودیت زمان هم مواجه بودیم و از طرفی یک روز از برنامه هم عقب بودیم، همه اینها دست به دست هم داد تا در ما انگیزه حرکت ایجاد بشه، وسایل رو کاملاً ایزوله کردیم و خودمون هم ضد آب زدیم به بارون!

 در مسیر بارون دیشب طراوات و رنگ خاصی به جنگل و محیط پیرامون داده بود و فصل بهار رو القا می کرد.

 

 

 

 همینطور در حاشیه دریا در حرکت بودیم و از ماشین های مدل بالا فیض میبردیم و پلاکهاشون رو با شخصیت و مدل ماشین ها تطبیق میدادیم تا ببینیم شمال دسته کیه!

حسن هم داشت با دوچرخه 7 سرعته اش که بعد از تنکابن به صورت دستی دنده اش رو روی 3 گذاشته بود مثل شیر جاده ها رو شخم میزد.

 

 ساعت 10 حرکت کردیم به سمت نوشهر و بعد از نوشهر باران بند اومد و زمین هم خشک شد بطوری که لباس های معمولیمون رو تنمون کردیم و ادامه دادیم تا چشمم به یکسری دوچرخه افتاد و دیدم به به، اصله جنس رو پیدا کردم! نمایندگی مریــــــدا! گفتم حسن بزن کنار ببینم دستکش داره، یکی بگیرم، رفتیم تو و دیدیم کلی مریدا زنانه و مردانه یا یکسری لوازم خاص جهت راحتی مرفهینی که میخوان در ساحل دوچرخه سواری کنن مثل روکش های ژله ای بزرگ و کیف های روی تنه و غیره داره که همه هدفمند انتخاب شده بودن و از لوازم حرفه ای برای مصارف توریستی و کراس خبری نبود.

 عکسی گرفتیم و زدیم بیرون و بعد از دقایقی به رویان در چند کیلومتری شهر نور رسیدیم و به ویلای یکی از اقوام دور حسن رفتیم تا سلامی عرض کرده باشیم! اونجا بود که من فهمیدم شمال شمال که میکنن منظورشون چیه!!! دریای بسیار زیبا، ویلای شخصی، امکانات فول، ساحل ماسه ای و... (اصن یه وضی)

ازمون با یک لیوان بزرگ نسکافه داغ پذیرایی کردن که در کنار دریا لذتی وصف نشدنی داشت.

 

   بعد از صرف نهاری دلچسب به اسم جوجه با افسردگی ناشی از ترک ظواهر اونجا دوباره وارد مسیر شدیم!

 

خبر داشتم که دوست خوبم مصطفی عزیز که اینجا هم جزوه اعضای بایک20 و از دوستان صمیمی من هم هست، همراه خانواده تشریف آورده شمال، گفتم حالا که میخوایم از محمودآباد رد بشیم زنگی بزنم اگه تونست بیاد سر مسیر همدیگه رو ببینیم، نزدیک محمودآباد ازم در مورد جای خواب پرسید، منم گفتم معلوم نیست، چند دقیقه بعد زنگ زد و گفت که با پدرش رفتن تربیت بدنی که برای ما اگه بشه یک جایی جور کنن، ما هم خوشحال شدیم و مسیر رو ادامه دادیم تا هوا تاریک شد و نزدیک محمود آباد رسیدیم،

 در همین احوال بودیم که باران شدیدی باریدن گرفت، تا اونروز همچین بارونی ندیده بودیم، اونقدر سریع بود که با وجود پوشیدن بارانی ها کاملاً خیس شدیم، اما چاره ای نبود و باید به محمودآباد می رسیدیم. وقتی وارد شهر شدیم زنگ زدم و گفت که تربیت بدنی جا نداشت، ولی مکان براتون جور شده و به شهرک نفت بیاین! ما هم که جایی اونجا نمیشناختیم زیر بارون شدید به سمت شهرک نفت رفتیم و به محض اینکه از انتظامات خواستیم اجازه بگیریم تا اگه بشه بزارین زیر سایبانی چیزی بایستیم تا بیشتر از این خیس نشیم، به محض گفتن سلام، حراست گفت هماهنگ شده شما تشریف ببرین مجتمع فلان، این نامه رو هم میدم که دوچرخه هاتون رو در لابی همون مجتمع بزارین!

 ما هم کلی ذوق کردیم و منتظر موندیم تا با استقبال گرم خانواده مصطفی شون روبرو شدیم و فهمیدیم در سوئیت خودشون قراره بمونیم. شب هم برامون خیلی شیک و مجلسی دو تا تشک و بالش و روانداز مرتب آوردن و تحویل دادن و بعد از یک دوش حسابی، رفتیم به رستوران شهرک و شامی مجلل و خوشمزه ای شامل جوجه کباب، آش، میرزا قاسمی خوردیم که به دلیل خستگی و شوک باران (باران زدگی) فراموش کردیم عکس بگیریم!

 

 

 

آمار روز چهارم 22 شهریور: از شهر نشتارود تا شهر محمودآباد- مسافت کل 338 کیلومتر- زمان رکاب زنی 9 ساعت

 روز پنجم ۲۳ شهریور

 فردا بعد از یک خواب مدرن به رستوران رفتیم تا صبحانه بخوریم، گشتی هم در محوطه شهرک زدیم که خیلی قشنگ و زیبا بهش رسیدگی میشد و همه نوع گیاه و بوته ای در اونجا کاشته بودن.

بعد از خوردن یک صبحانه خوشمزه و فول آپشن به سوئیت برگشتیم تا آماده حرکت بشیم.

 

 وسایل و لباسهامون رو که همچنان خیس یودن بسته بندی کردیم و آماده حرکت شدیم.

 ساعت 8 حرکت رو شروع کردیم و میدونستیم که وقت زیادی برای حسن نمونده و باید زودتر برگرده، قرار شد تا میتونیم رکاب بزنیم، بعد از محمودآباد فروشگاههای بزرگی دیدیم که نظر همگان رو به خودش جلب می کرد، ولی متأسفانه تنها نیاز من یک جفت دستکش بود که توی هیچکدوم از این مغازه ها پیدا نمیشد، پس جذابیت چندانی برای من نداشتن.

 

 در بابلسر هم به یک دو راهی خوردیم که حاج حسن با یک نگاه به نقشه فنی که همراه داشت مسیر رو کشف کرد و ما رو معطل نکرد.

 رفتیم و رفتیم تا به ساری رسیدیم، بعد از ساری مسیر سربالایی شد و جاده هی بالا و پایین میشد و به قول حسن بده و بستون داشت، اما هر جور که بود باید خودمون رو حداقل به بهشهر میرسوندیم،

 در راه بهشهر به روستایی برخوردیم که تمام ساکنین اون از لوازم اسرم استفاده میکردن به طوری که اسم روستاشون هم اسرم گذاشته بودن، موتور سوارهاشون هم با دیدن متس پلنگ به ما عرض ارادت زیادی کردن و ما هم عکسی از اونجا گرفتیم.

 

به هر صورتی که بود خودمون رو به بهشهر رسیدیم و بعد از پرسیدن از یک آقای باشخصیت به ما گفت که مسافرها در پارک حاشیه خیابان چادر میزنن، ما هم رفتیم و پارک رو دیدیم، ساعت 10 شب شده بود که چادر رو آماده کردیم و با توجه به غذاهای مجلسی که روزهای پیش خورده بودیم و ذائقه مون تغییر کرده بود، دیگه دلمون به تخم مرغ و پنیر و غیره راضی نمیشد، برای همین شام رو با دو پرس قرمه سبزی خوشمزه به پایان رسوندیم و به چادر رفتیم.

 

داخل چادر نقشه باز کردیم و دیدیم تا گنید 180 کیلومتر داریم، 80 کیلومتر تا گرگان و 100 کیلومتر هم تا گنبد. نه برنامه یک روزه میشد رفت و نه دو روزه!

گفتیم فردا زورمون رو میزنیم و صبح زود حرکت میکنیم و اگر رسیدیم که هیچ وگرنه فرداش یعنی شنبه برنامه رو تموم میکنیم.

آمار روز پنجم 23 شهریور: از شهر محمودآباد تا شهر بهشهر- مسافت کل 495 کیلومتر- زمان رکاب زنی 6 ساعت و 39 دقیقه

 روز ششم ۲۴ شهریور

صبح ساعت 5 بیدار شدیم و به محض خارج شدن از چادر با تعداد زیادی چادر که بعد از به خواب رفتن ما مثل قارچ سبز شده بودن روبرو شدیم و خیلی تعجب کردیم! مخصوصاً که همه اونها یک شکل بودن و فقط برای حسن فرق داشت که ناشی از فنی بودن میشد.

 با عزمی راسخ بندهای کفشامون رو بستیم و نون و پنیر مختصری به عنوان صبحانه خوردیم و به راه افتادیم. بعد از چند ساعت رکاب زدن مداوم و تقریباً بدون استراحت، به استان زیبای گلستان وارد شدیم.

 حدود ساعت 12 هم وارد گرگان شدیم و با خوردن یک کیک و آبمیوه راه رو به سمت گنبد ادامه دادیم.

 

 

 در خروجی گرگان به سمت گنبد هم چند نفر شبه توریست دیدیم که چندان فنی به نظر نمیرسیدن چون کوله های خیلی بزرگی روی دوششون انداخته بودن که حتی تصور یک روز سواری در اون وضعیت رو هم نمیتونستم کنم. در نهایت بعد از 8 ساعت و 40 دقیقه رکاب زنی مداوم در غروب روز جمعه 24 شهریور وارد گنبد شدیم و با استقبال پدر عزیز و پسرعمه گرامی(که از سنگنوردی برمی گشت و اتفاقی پدرم رو دیده بود) مواجه شدیم.

مسافتی که در اینروز طی کردیم 185 کیلومتر بود که عدد تقریباً بزرگی برای یک سایکلتوریست به حساب میاد ولی برای ما که تصمیم به طی این مسافت گرفته بودیم به هر نحو اون رو طی کنیم عملی شد و تونستیم به موقع و با خاطره ای خوش برنامه رو به پایان برسونیم.

شب هم با یک دوش و شام گرم و رخت و لباس های خشک به خواب رفتیم.

آمار روز ششم جمعه 24 شهریور: از شهر بهشهر تا گنبد کاووس (مقصد نهایی)- مسافت کل 680 کیلومتر

 روز بعد هم با حسن رفتیم تا یک دوری در شهر بزنه ولی به خاطر وقت کمی که داشت و باید زودتر برمیگشت فقط تونستم میل گنبد رو بدم دستش تا یادگاری با خودش ببره قزوین!

 

 رکوردهای بی نظری هم داشتیم، رکورد 185 کیلومتر در یکروز رو هم فعلاً مطمئن نیستم باید سرچ کنم ببینم کسی در مسیر نوار شمالی بالای 185 زده یا نه!

اما رکورد تنها کسی که نوار شمالی رو بدون طبق قامه رکاب زده برای حسن که باید ثبت بشه یا تنها کسی که بدون دستکش نوار شمالی رو رکاب زده متعلق به منه! 

پایان

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۰۹
حسن

 

چند روزی قسمت شد که با دوچرخه به دل البرز بزنیم و با عبور از گردنه های مرتفع این رشته کوه، خودمون رو به جنگل های زیبای شمال و سرانجام ساحل دریا برسونیم 
اینم گزارش سفرمون، که بیش تر مشخصات مسیر رو با جزئیات ریز توضیح دادم چون قسمتهایی از مسیر پر از دوراهیه. پس اگر گزارش خسته کننده است ببخشید. 

برای لود شدن عکسها هم مقداری صبر کنید. سایز و حجم عکسها رو کم کردم ولی چون تعدادش زیاده یه کم طول میکشه تا باز بشه

مسیری که این دفعه برای رفتن به شمال انتخاب کرده بودم یه مسیر تقریبا جدیده که کمتر دوچرخه سواری از سمت قزوین این مسیر را رکاب زده و بیش تر مسیر برای من و دوست همرکابم ناشناخته بود ولی قبل از سفر از روی نقشه های متعدد، گزارشهای پراکنده و گوگل ارث یه کروکی از مسیر تهیه کردم و خودم رو برای یه سفر ماجراجویانه آماده کردم 
این سفر آفرود به شمال از سفر سال قبلم (الموت به اشکورات)  کمی سختر بود و همچنین پر از دوراهی و آفرودهاش هم خیلی کم تردد تر بود.

این هم کروکی مسیر که قبل از سفر توسط گوگل ارث تهیه کردم






مسیر دوچرخه سواری : قزوین – صدا و سیما – اسماعیل آباد – الولک – کماسر(کاماسار) – کاکوهستان – انبوه – کلیشم – علی وا - عین الشیخ - بابا ولی – دیلمان - اسپیلی - لاریخانی - لونک - توتکی – سیاهکل


روز اول 
6 شهریور 91

طبق قرار با دوستم ساعت 5:30 صبح از قزوین به سمت ابتدای مسیر یعنی صدا و سیما حرکت کردیم و وارد جاده اسماعیل آباد در شمال شهر قزوین شدیم تا روستای اسماعیل آباد مسیر تقریبا کفی است و بعد از این روستا سربالایی های مسیر کم کم شروع میشه. روستای بعدی الولک است که در پای قله سلطان ویس قرار گرفته .


 
روستای الولک و قله سلطان ویس


پس از کمی استراحت و صرف صبحانه. مسیر خودمون رو به سمت شمال ادامه دادیم تا به اولین دوراهی مسیر رسیدیم که این دوراهی رو باید به سمت چپ رفت 




از روستای الولک به بعد مسیر سربالایی ها تند تر شدند و کم کم نزدیک گردنه شدیم. از قزوین تا گردنه حدود 30 کیلومتر رکاب زدیم، بعد عبور از گردنه به منطقه کماسر رسیدیم که یک قهوه خانه و چشمه بسیار خنک داشت. 

 
کوههای الموت غربی


 
قهوه خانه کماسر (کاماسار)

از این جا به بعد وارد منطقه الموت غربی شدیم و مسیر تماما تا رودخانه شاهرود سرپایینی بود و همچنین کوههای روبرو جلومون ظاهر شدن که باید برای رسیدن به شمال از اون کوهها که گردنه های مرتفع تری هم دارند عبور کنیم.

سرازیر شدن به دره الموت غربی و رودخانه شاهرود

بعد از چند کیلومتر سرپایینی باز هم به دو راهی رسیدیم که طبق کروکی خودم باید دست راست به سمت دستجرد میرفتیم ولی محلی ها گفتن که از سمت چپ برید نزدیکتره ولی خاکیش بیشتره. ما هم طبق گفته محلی ها مسیر سمت چپ رو انتخاب کردیم که البته بعضی جاهاش خاکیش خیلی خراب بود ولی مسیر چند کیلومتری نزدیک تر شد.
 

 
کوههای جدید روبروی ما ظاهر شدن که برای رسیدن به شمال باید از اونا عبور کنیم 




کم کم به سمت رودخانه شاهرود ارتقاعمون رو کم کردیم تا به پل رودخانه رسیدیم. در کنار پل آهنی که ما از اون عبور کردیم پل تاریخی انبوه وجود داره که مربوط به دوران صفویه است و تقریبا تخریب شده و چیزی ازش باقی نمونده. همین جا هم بگم مسیری که ما انتخاب کردیم مسیری بوده که چند صد سال محل عبور کاروانیان از گیلان به قزوین بوده . به همین خاطر هم در زمان صفوی روی این رودخانه پلی برای عبور کاروانیان زدند.
 


پل قدیمی انبوه و رودخانه شاهرود

در رودخانه شاهرود ارتفاعمون از سطح دریا حدود 700 متر بود که باید دوباره ارتفاع میگرفتیم و خودمون رو در یک جاده خاکی به روستای انبوه از استان گیلان در ارتفاع 1300 متری از سطح دریا برسونیم. 





ابندای سربالایی ها بعد از پل انبوه 


از اینجا به بعد مسیرمون خیلی سخت بود حدود 12 کیلومتر مسیر خاکی با شیب بسیار تند رو باید زیر آفتاب سوزان رکاب میزدیم تا به روستای انبوه برسیم. قبل از وارد شدن به مسیر میدونستیم که مسیر حدود 12 کیلومتره ولی دیگه از شیب های نفس گیرش خبر نداشتیم به همین خاطر آب به مقدار خیلی کمی برداشتیم و ذخیره آبمون رو پر نکردیم .که وسط های راه آبمون تمام شد و دست به دامن فلاسک و یخ داخلش شدیم که اون هم چند کیلومتری ما رو بیشتر سیراب نکرد. بعد از اون ما موندیم و تشنگی و باقی راه. مسیر هم بسیار کم تردد بود و هیچ ماشینی رد نمیشد فقط هر 30،20 دقیقه ای یه موتور رد میشد که اونها هم آب نداشتن. بالاخره یک ماشین از کنارمون عبور کرد و تونستیم ازش مقداری آب بگیریم که اون هم زود تمام شد و در چند کیلومتری روستا دیگه به چشمه با آب خنک رسیدیم و من نیم لیتر آب رو یه نفس خوردم از بس تشنه بودم. البته توی مسیر که میومدیم معلوم بود که چشمه و آبراهه زیاده بوده ولی هموشون تو این فصل خشک شده بودن ولی چشمه های نزدیک روستا هنوز آب داشتن.
 
 
قسمتی از سربالایی های مسیر به سمت انبوه
هر چه بالاتر میرفتیم شیب ها تند تر میشدند


 

انتهای سربالایی ها



بالاخره بعد چند ساعت رکاب زنی سخت به روستای انبوه رسیدیم و در ساعت 5 بعد از ظهر ناهار خوردیم !!
 

ابتدای روستای انبوه 

بعد از ناهار هم فندق هایی که یکی از اهالی روستا تو مسیر بهمون داد رو شکستیم و خوردیم و بعدش هم در حیاط مسجد چادر زدیم. اهالی روستا هم خیلی باصفا و مهمان نواز بودن چند تاشون ما رو دعوت کردند که برای شب مانی به خونه شون بریم ولی از اونجایی که تو حیاط مسجد راحت تر بودیم و مسجد هم سرویس بهداشتی و آبخوری داشت. شب رو در چادر گذروندیم و قبل از خوردن شام هم یکی از اهالی یک پلاستیک پر از انگور برامون آورد که همراه شام خوردیم و بعدش هم به داخل کیسه خوابها رفتیم تا فردا هم صبح زود برای ادامه مسیر آماده بشیم.




شب مانی در حیاط مسجد در چادر 


مسافت طی شده: 75 کیلومتر
مدت رکاب زنی : 6 ساعت و 30 دقیقه
مسیر: قزوین – صداوسیما (دانشگاه بین المللی امام) - اسماعیل آباد – الولک – کماسر – کاکوهستان – پل انبوه (کرپی) - انبوه


این هم نقشه و نمودار ارتفاع روز اول 

 




روز دوم
7 شهریور 91



پس از یک شب استراحت در روستای انبوه صبح روز دوم ساعت 5:30 از خواب بلند شدیم و تا چادر ها و وسایل رو جمع و جور کنیم و چیزی بخوریم ساعت حدود 6:30 شد. 



 
روستای انبوه 



 
روستای انبوه و باغهای اطراف روستا 

مسیرمون رو از میان روستا در یک جاده ادامه دادیم تا به روستای بعدی یعنی کلیشم برسیم. از اینجا به بعد پوشش گیاهی کم کم عوض شد و درختهای پراکنده در مسیر دیده میشدند و همچنین آب هم در مسیر موجود بود.
از انبوه تا کلیشم نیز مسیر سربالایی است ولی خیلی تیز نیست.


 
مسیر انبوه به کلیشم


از انبوه تا کلیشم باید 18 کیلومتر رو رکاب میزدیم و تو این مسیر چند تا دو راهی داشتیم که هیچ کدامشان تابلو نداشتن اما راه اصلی به سمت کلیشم رو میشد سر دو راهی ها تشخیص داد اما تو آخرین 2 راهی اشتباه خیلی بدی کردیم. بجای اینکه مسیر سمت راست رو بریم، به اشتباه مسیر سمت چپ رو رفتیم تو مسیر هم تو اون ساعت از صبح هیچ کس نبود که ازش سوال کنیم. تو فکر خودمون سرازیر شدیم به سمت روستای کلیشم !! حدود 7 کیلومتری مسیر سرپایینی رو آمدیم و فکر کردیم رسیدیم به کلیشم وقتی یه نفر تو مسیر دیدیم ازش پرسیدیم کلیشم همیجاست دیگه؟! که گفت: "نه، اینجا ناوه است. مسیر رو اشتباه اومدید همون مسیر دست راست رو اگه میرفتید به کلیشم میخوردید" من سریع نقشه رو بیرون کشیدم و دیدم که بله مسیر رو اشتباه اومدیم حالا یا باید همون سربالایی ها رو برمیگشتیم یا طبق گفته اهالی از یه مسیر دیگه به سمت کلیشم میرفتیم که ما هم طبق گفته اهالی از یه مسیر دیگه به سمت کلیشم حرکت کردیم و حدود 11 کیلومتر سربالایی تیز رو رکاب زدیم تا به کلیشم برسیم و یه گردنه به مسیرمون اضافه شد و 2 ساعت هم از برنامه عقب افتادیم
 


روستای ناوه که ما اشتباه به سمت اون رفتیم


بالاخره بعد از رکاب زدن سربالایی های اضافی به روستای بزرگ کلیشم رسیدیم. تو این روستا کمی استراحت کردیم.
 



نزدیک بازار روستا یکی از اهالی که میگفت خودش دوچرخه سواره ما رو خیلی تحویل گرفت و یه آبمیوه بزرگ و چند تا کیک برای ما خرید و هر چی اصرار کردیم پولش رو نگرفت . مردم این روستا هم خیلی با صفا و صمیمی بودن و هر جا میایستادیم یا سوال میکردیم برخورد خیلی خوبی داشتن. با توجه به راهنمایی محلی ها که از خرابی مسیر کلیشم به عین الشیخ خبر میدادن . یه مسیر جدید نشون ما دادن که تو اون کروکی که من تهیه کردم نبود، مسیر انحرافی از کنار دریاچه خلشکوه میگذشت و وضعیتش بهتر بود ما هم مسیر جدید رو انتخاب کردیم که البته طولانی تر بود.



 
دریاچه خلشکوه


و بعد عبور از دریاچه به یه دو راهی رسیدیم ولی اینبار با توجه به نقشه خوانی دقیق مون مسیر رو اشتباه نرفتیم و به سمت راست یعنی روستای علی وا رکاب زدیم. بعد از علی وا هم می تونستیم باز به سمت روستای عین الشیخ بریم. ولی باز هم اهالی گفتن که جاده خرابه. بنابراین ما از این مسیر به عین الشیخ نرفتیم و راه سمت چپ رو به سمت روستاهای تاریکده و گسیل ادامه دادیم. و از وسط روستای گسیل به سمت عین الشیخ سرازیر شدیم. 
از عین الشیخ به بعد تمام مسیر آسفالت بود و خاکی مسیر تموم شد. در ضمن از کلیشم تا عین الشیخ هم تمام مسیر خاکی بود و هفتاد درصد مسیر هم سرپایینی بود.


روستای عین الشیخ 

از عین الشیخ برای روستای باباولی سرازیر شدیم و بعد از کمی استراحت در قهوه خانه روستا خودمون رو برای رکاب زدن گردنه آخر مسیر و عبور از شهر دیلمان و اسپیلی آماده کردیم. از اینجا به بعد مسیر سربالایی نسبتا ملایمی داشت. بعد از 3 کیلومتر رکاب زنی به شهر دیلمان رسیدیم و ناهار رو در همون جا خوردیم و بعد از اونجا از اسپیلی عبور کردیم و 5 کیلومتر رو تا گردنه رکاب زدیم.

 


در راه گردنه


 




 
منطقه دیلمان و اسپیلی 


وقتی به گردنه رسیدیم واقعا با منظره ی جالبی روبرو شدیم . دقیقا بعد از گردنه، ناگهان مسیر جنگلی و سر سبز شد . و چهره ی طبیعت 180 درجه تغییر کرد. این گردنه در واقع آخر سربالایی های مسیر بود و دوچرخه ها رو در جاده زیبای جنگلی چند کیلومتر سرازیر کردیم تا به ییلاق زیبای لاریخانی برسیم . با توجه به مه آلود بودن مسیر و نزدیک شدن به غروب آفتاب تصمیم گرفتیم شب رو در منطقه لاریخانی با ارتفاع 1800 متر از سطح دریا بمانیم. 


 
شروع جنگل بعد از گردنه

ییلاق لاریخانی با آب و هوای فوق العاده دارای رستوران و سرویس بهداشتی و چشمه پر آب و بسیار خنکه!! و با توجه به پرس و جو از محلی ها امنیتش هم خوبه و مردم زیادی شب رو اونجا چادر میزنن و میخوابن. 
ما هم در یک چمن زار زیبا در حالی که آفتاب داشت غروب میکرد و بر فراز ابر ها بودیم چادر هامون رو بر پا کردیم و بعد از خوردن شام و کمی گشت و گذار کیسه خوابها رو باز کردیم و به خواب رفتیم


 
جنگل زیبای دیلمان (لاریخانی) هنگام غروب آفتاب و بر فراز ابرها


مسافت طی شده: 76 کیلومتر
مدت رکاب زنی: 6 ساعت
مسیر: انبوه – (ناوه: این قسمت از مسیر رو اشتباه رفتیم) – کلیشم – دریاچه خلشکوه – علی وا – تاریکده – گسیل – عین الشیخ – بابا ولی – دیلمان – اسپیلی – لاریخانی


نقشه و نمودار ارتفاع روز دوم سفر 

اون قسمت قرمز همون قسمتیه که ما باید میرفتیم ولی اشتباهی به سمت چپ پیچیدیم و مسیرمون دور شد 

 


روز سوم

8 شهریورشهریور 91


امروز رو بخاطر اینکه مسیر سرپایینی و کفی برای رکاب زدن داشتیم، بیش تر خوابیدیم و ساعت 7 صبح از خواب بلند شدیم 


 
منطقه لاریخانی 


 


 
چشمه پر آب و خنک لاریخانی 


بعد خوردن صبحانه ی مختصر و پر کردن قمقمه ها با آب بسیار خنک چشمه لاریخانی به سمت پایین در یک جاده فوق العاده زیبای جنگلی و پر از پیچ و خم سرازیر شدیم. مسیر بسیار زیبا بود و ما هر چند کیلومتر برای لذت بردن از زیبایی های مسیر توقف میکردیم






 
جنگل زیبای دیلمان 


 

 

 








همین جاها هم بود که دیگه شارژ موبایل من تموم شد و از دوربین تبلت دوستم که اون هم از دوربین موبایل من ضعیف تر بود استفاده کردیم که عکسهاش بی کیفیت تره

در مسیر جنگل دیلمان از آبشار زیبای لونک عبور کردیم که واقعا زیبا بود و ماشین ها و مردم زیادی اونجا توقف کرده بودند. 





بعد لذت بردن از آبشار لونک و گشت و گذار در اطراف آبشار مسیر خودمون رو به سمت سیاهکل ادامه دادیم از اینجا به بعد مسیر یه کم بِده، بستون داشت که با دور گرفتن در سرپایینی ها راحت سربالایی ها رو رد میکردیم و مشکلی نبود. و سرانجام به سیاهکل رسیدیم 




از اینجا به بعد برنامه مشخصی نداشتیم که به کدام ساحل بریم بالاخره بعد از بررسی های مختلف به این نتیجه رسیدیم که به ساحل رودسر بریم. پس به سمت لاهیجان حرکت کردیم و بعد عبوراز لاهیجان و لنگرود در یک جاده تقریبا کفی پس از رکاب زدن 50 کیلومتر از سیاهکل به رودسر رسیدیم 




بعد از تهیه بلیط در شهر به ساحل رامدشت در نزدیکی رودسر رفتیم و یک سوییت کامل اجاره کردیم و بعدش هم تنی به آب دریا زدیم . خرید شام رو انجام دادیم و با یه دوش آب گرم خستگی رو از تنمون بیرون کردیم. و بالاخره هم بعد از خوردن شام، بخواب رفتیم





فرداش هم بعد از رفتن به ساحل به سمت ترمینال رفتیم و با دادن کرایه 3 هزار تومن برای هر دوچرخه به سمت قزوین برگشتیم.




 


مسافت طی شده: 90 کیلومتر
مدت رکاب زنی: 4 ساعت
مسیر: لاریخانی – لونک – توتکی – سیاهکل – لاهیجان – لنگرود – شلمان – رودسر


نقشه و نمودار ارتفاع روز سوم مسیر 

 

کل مسیر رکاب زنی در 3 روز حدود 240 کیلومتر شد و 16 ساعت و 30 دقیقه هم مدت رکاب زنی شد

در کل اگه بخواهم یه ارزیابی از کل مسیر داشته باشم این مسیر جزو مسیرهای خیلی سخت محسوب میشه و حتما کسانی که میخواهند این مسیر رو رکاب بزنند باید آمادگی خوبی داشته باشند و سخت ترین قسمتش هم 12 کیلومتر بین رودخانه شاهرود (پل انبوه) تا روستای انبوه است. مسیر دیلمان به سیاهکل با اینکه سرپایینیه ولی در این تکه از مسیر باید خیلی احتیاط کرد چون جاده خیلی شلوغه و پر از پیچه. همچنین در قسمت های آفرود مسیر ، سه راهی های بدون تابلو وجود داره 




این هم کروکی کل مسیری که تو 3 روز رکاب زدیم که با کروکی اولی که قبل سفر کشیدم و تو بالا هم هست کمی متفاوته 
 


ممنون که حوصله کردید و گزارش رو خونید. ببخشید که طولانی و خسته کننده شد
 
 


 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۱ ، ۲۱:۱۴
حسن
برای دسترسی به شمال از طریق منطقه الموت چند مسیر آفرود وجود دارد که من در اینجا چند تا از این مسیر ها را که خودم موفق شدم رکاب بزنم برای شما ذکر می کنم. اسم های با رنگ آبی در منطقه الموت و سبز در خطه شمال

1- قزوین - کورانه - شینقر - رزجرد - قسطین لار - رجایی دشت - دیکین - معلم کلایه - شهرک - زوارک - گرمارود - پیچه بن - گردنه سلمبار - سلج انبار - مران -یوج- قاضی محله - سه هزار- آشت محله - یان دشت - خرم آباد - تنکابن
گزارش مسیر شماره یک رو میتونید تو لینک زیر بخونید که البته قسمت اول (قزوین - الموت - تنکابن) این سفرنامه مربوط به این مسیر است

http://cyclist.blog.ir/1391/06/30

فایل گوگل ارث مسیر
http://s5.picofile.com/file/8128427526/alamut_3hezar_tonekabon.kmz.html

----------------------------------------------------------------------------------------

2- قزوین - صدا و سیما - اسماعیل آباد - نیاق - الولک - کماسر - کاکوهستان (یا دستجرد) - پل انبوه (کرپی) - انبوه - کلیشم - علی وا - عین الشیخ - بابا ولی - دیلمان - اسپیلی - لاریخانی - لونک - توتکی - سیاهکل
گزارش این مسیر را در لینک زیر بخوانید
http://cyclist.blog.ir/1391/06/14

فایل گوگل ارث مسیر
http://s5.picofile.com/file/8128427300/Qazvin_anbuh_deylaman0.kmz.html

* مسیر شماره ۲ را می توان بعد از روستای کلیشم (استان گیلان) می توان در مسیر دیگری ادامه داد (کلیشم - ترار - جلیسه - چمچال - ملامحله - پیرکوه - بنه زمین - پل آزادگان - ملکوت - امام - چشمه لوزان - چاک دشت - خصیب دشت - سه راهی شیلیشه - هالی دشت – آغوزچال – بلوردکان - املش)

گزارش این مسیر را در لینک زیر بخوانید

http://cyclist.blog.ir/1392/05/26

فایل گوگل ارث مسیر
http://s2.picofile.com/file/7896798488/Qazvin_Amlash.kmz.html

----------------------------------------------------------------------------------------


3- قزوین - باراجین- زرشک - گردنه گدوک - فلار - بهرام آباد - رازمیان - هیر - ویار - گردنه گونه کوه - سپارده - لشکان- سی پل - گرمابدشت - رحیم آباد - رودسر

فایل گوگل ارث مسیر
http://s5.picofile.com/file/8125012518/Qazvin_Alamut_Eshkevar_Rudsar.kmz.html

* مسیر شماره 3 را می توان بعد از روستای سپارده استان مازندران در همین استان ادامه داد (سپارده - یازن - تمل - گردنه بزابن - آرمو - جنت رودبار - پیاز کش- گالش محله - چالکرود - رامسر)

این هم گزارش مسیر قزوین - الموت - جنت رودبار - رامسر

http://cyclist.blog.ir/1392/04/14

فایل گوگل ارث مسیر
http://s1.picofile.com/file/7830609993/Qazvin_Alamut_Janatrudbar_Ramsar.kmz.html


برای اطلاعات کامل و بیشتر در مورد مسیرها لینک زیر را مشاهده کنید
http://cyclist.blog.ir/post/13


لازم به ذکر است که تمام این مسیرها آفرود و سخت هستند و دوستانی که قصد رکاب زدن در این مسیرها را دارند حتما آمادگی خوبی داشته باشند تا در مسیر دچار مشکل نشوند. همچنین در زمانبندی برنامه و انتخاب همرکاب دقت کنید تا در اواسط راه دچار مشکل نشوید
یکی از دوستان همرکاب در این سفر بدلیل اینکه آمادگی چنین سفر سنگینی را با دوچرخه نداشت، در روز دوم انرژی بدنش کاملا تخلیه شده بود و نیاز به استراحت های زیاد در بین مسیر پیدا میکرد. که خدا رو شکر توانست خودش را به گردنه آخر برساند و از گردنه به بعد در روز دوم تماما سرازیری در مقابل داشتیم و مشکلی برایش پیش نیامد.

این مسیرها را هم میتوان از قزوین شروع به رکاب زدن کرد و یا بسته به توانایی گروه میتوان با وسیله نقلیه یک قسمتی از مسیر را رفت و بعد از آن ادامه مسیر را با دوچرخه رکاب زد.

من به همراه دو تن از دوستانم مسیر شماره 3 را انتخاب کردیم. این هم گزارش سفر:

مسیر: قزوین- زرشک- راهدارخانه گدوک - بهرام آباد – رازمیان – هیر – ویار – سپارده – یازن – نارنه – تمل – گیری – کاکرود – گرمابدشت -رحیم آباد - رودسر
مسافت طی شده :۱۸۰ کیلومتر(85 درصد مسیر آسفالته و15 درصد خاکی از ویار تا سپارده)


روز اول:

شروع حرکت ساعت 6 صبح از قزوین، با توجه وزش باد شدید که از شمال به جنوب می وزید و تا راهدارخانه گدوک ما رو خیلی اذیت کرد.توانستیم ساعت 11 صبح خودمان را به شهر رازمیان برسانیم. از قزوین تا راهدارخانه گدوک حدود 22 کیلومتر رکاب زدیم که 4 کیلومترش سربالایی با شیب نسبتا تند است و باقی آن سربالایی با شیب ملایمه. از راهدارخانه گدوک تا بهرام آباد حدود 33 کیلومتر مسیر سرپایینی که اصلا نیازی به رکاب زدن نیست، به غیر از 2 کیلومتر که سربالا میشه. بدون رکاب زدن سرعتی در حدود 40 تا 50 کیلومتر داشتیم. قبل از رسیدن به رازمیان لاستیک عقب من پنچر شد.تصمیم گرفتیم ناهار را در رازمیان بخوریم پس از استراحت و رفع پنچری ساعت 4:30به سمت هیر حرکت کردیم. قسمت سخت سفر از این تکه شروع شد. از رازمیان تا هیر حدود 13 کیلومتر رو رکاب زدیم که نصف بیشتر مسیر سربالایی با شیب تند است که مجبورا بعضی از جاها از خستگی شدید از دوچرخه پیاده می شدیم و پیاده به راه ادامه می دادیم البته اگر کوله پشتی نداشتیم ، می توانستیم راحت تر رکاب بزنیم. بالاخره بعد از 2 ساعت به روستای هیر رسیدیم و شب را در این روستا در خانه یکی از اهالی استراحت کردیم.
روز دوم:

ساعت 7 صبح از هیر به سمت روستای ویار آخرین روستای استان قزوین در یک مسیر سربالایی با شیب ملایم حرکت کردیم. بعد از 3 کیلومتر رکاب زدن از میان روستای ویار گذشتیم و پس از عبور از روی پل رودخانه نینه رود، وارد جاده خاکی به سمت سپارده شدیم. از ویار تا سپارده حدود 20 کیلومتر جاده خاکی با سربالایی های خیلی تنده که سخت ترین قسمت مسیره و حدود 10 کیلومترهم سرپایینیه.جاده خیلی خلوت بود هر نیم ساعت شاید یک ماشین از کنارمون عبور می کرد. در این 30 کیلومتر از روستا هیچ خبری نیست . البته یک روستای فوق العاده کوچک به نام شنگل رود با چند تا خانه در یکی از فرعی های جاده هست که فکر می کنم سکنه ای نداره. در وسط راه جاده سپارده، ذخیره آب ما تموم شد که تونستیم از ماشین های عبوری 2 تا شیشه آب بگیرم ولی با توجه به گرمای هوا و سختی مسیر باز هم آب تمام شد که خدا رو شکر به یک چشمه رسیدیم و ناهار رو هم در کنار چشمه که آلونک کنارش بود و فکر کنم محل نگهداری گوسفندان چوپانان بود خوردیم. که در زمان استراحت ما هیچ کسی اطراف آلونک نبود. بعد از خوردن ناهار به راهمان ادامه دادیم .پس از عبور از گردنه آخر به سمت روستای سپارده سرازیر شدیم و پس از طی حدود 10 کیلومترمسیر سرپایینی خاکی ساعت 3:30 به روستای زیبای سپارده در استان مازندران رسیدیم. از 6 کیلومتر قبل از روستا مه تقریبا غلیظی جاده را فراگرفته بود که تا خود روستا این مه وجود داشت. روستای سپارده، روستایی کوهستانی با آب و هوای خنک و فوق العاده است. در مدتی که ما در این روستا بودیم همش داخل مه بودیم. پس از استراحت در این روستا به سمت روستای لشگان استان گیلان حرکت کردیم ولی پس از طی 6 کیلومتر به مسیر بسته خوردیم که به دلیل ریزش کوه و قسمتی از جاده، مسیر مسدود شده بود و به هیچ عنوان امکان عبور با دوچرخه وجود نداشت و در صورت یک لغزش به دره با حداقل 100 متر ارتفاع سقوط میکردیم. البته اهالی با ما گفته بودن که مسیر بسته است ولی با توجه به این که مسیر ما حدود 25 کیلومتر دور می شد از همین راه رفتیم و با بسته بودن ناچارا دوباره به سپارده برگشتیم و با توجه به خستگی، شب را در همین روستا در بالای یک قهوه خانه استراحت کردیم.

روز سوم:

با توجه به مسدود بودن جاده سپارده به لشگان(استان گیلان)، مجبور به دور زدن از مسیر روستاهای یازن،نارنه، و تمل شدیم (اگر در عکس دقت کنید بعد از سپارده می بینید مسیر را دور زده ایم) تا به روستای درگاه برسیم.از سپارده تا تمل 5 کیلومتر سرپایینی و 5 کیلومتر سربالایی. بعد از تمل وارد جاده آسفالته می شویم که تا رودسر، آسفالته است.(قبل از روستای تمل میشد وارد مسیر تمل، جنت رودبار به رامسر شد ولی با توجه به تحقیقاتی که من کردم مسیر فوق العاده سختیه که باید در حد آمادگی خیلی خوبی باشیم و الیته مسیر زیباتری است).از تمل تا رودسر 70 کیلومتره و قسمت فوق العاده سفر بود چون حدود 85 درصد از مسیر تا رودسر سرپایینی و یا کفی با سرپایینی ملایمه و حدود 15 درصد سربالایی دارید که البته بعضی قسمت هاش سربالایی هاش تنده ولی در مقایسه با سرپایینه ها به حساب نمی آید. در این مسیر می توانید از جنگل ها و مناظر فوق العاده لذت ببرید. ما ناهار رو در روستای گرمابدشت که بعد از تونل قرار داره خوردیم. بعد از گرمابدشت حدود 3 کیلومتر سربالایی رو رکاب زدیم و بعد از آن تا شهر رحیم آباد جاده سرپایینی است و از رحیم آباد تا رودسرهم حدود 15 کیلومتر جاده کفی است. ما در ساعت 5:30 بعد از ظهر به رودسر رسیدیم. و مستقیم به ساحل رفتیم و پس از استراحت و شنا در دریا به سمت ترمینال که نزدیک محل استقرار ما بود رفتیم و برای فرداش به مقصد قزوین بلیط گرفتیم و شب را در پارک مسافر رودسر در چادر گذراندیم و صبح روز چهارم بعد از بار زدن چرخ ها در داخل اتوبوس به سمت قزوین حرکت کردیم.
 
 
 
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۰ ، ۱۹:۱۵
حسن